من زنم ... زنی محبوس... محبوس در تن... محبوس در جسم...محبوس در زندانی به نام بکارت.
من زنم مثل همان زنان ...
همان زنانی که بوجود آورنده مردانند ، همان مردانی که مرا جنس دوم میخوانند... همان مردانی که من
وامثال مرا جنس ضعیف خطاب می کنند.
من زنم مانند همان زنانی که 9 ماه بار سنگینی را با خود حمل میکنند همان باری که بعد از 9 ماه با درد و رنج
به زمین گذاشته می شود همان باری که کسی می شودکه اکنون مرا و امثال مرا تحقیر می کند...من زنم مانند همان زنانی که مردی را به وجود می آورند، راه رفتن را به او می آموزند... حرف زدن را یادش
میدهند... دردش را به جان می خرند و بزرگش می کنند...آری بزرگ می شود و هر جا می رود نام پدر را با خود یدک میکشد... هر پرسشنامه ای که پر می کند نام
پدرش را می پرسند ... حتی زمان مرگ هم نام پدر را بر سنگ قبرش حک میکنند... من زنم... زنی بی نام...
زنی گمشده ... زنی محو گشته... زنی که به وجود آورنده مردی ست که حتی دیه اش نصف همان مرد
است ... مردی که او به وجود آورده...مردی که بر او حق دارد ... زنی که باید نجابت داشته باشد... همان زنی که وفاداری باید به پیشانیش مهر
بخورد و اگر غیر از آن باشد بی عفت خوانده میشود...زنی که آنقدر بی ارزش و تحقیر شده که برای با ارزش
شدنش حتی دست به بی ارزش کردن همجنسانش میزند... زنی که باید توانایی هایش را پنهان کند... زنی
که باید از مرد کمتر خوانده شود... من زنم ... مانند زنان دیگر ... زنان مردانی که حق داشتن 4 زن را بر خود واجب می دانند.... آری ... من زنم...زنی که مانند تو قلب دارد، احساس دارد، عشق دارد، اشک دارد، غرور دارد اما حسرت برابری دارد...
من زنم مثل همان زنان ...
همان زنانی که بوجود آورنده مردانند ، همان مردانی که مرا جنس دوم میخوانند... همان مردانی که من
وامثال مرا جنس ضعیف خطاب می کنند.
من زنم مانند همان زنانی که 9 ماه بار سنگینی را با خود حمل میکنند همان باری که بعد از 9 ماه با درد و رنج
به زمین گذاشته می شود همان باری که کسی می شودکه اکنون مرا و امثال مرا تحقیر می کند...من زنم مانند همان زنانی که مردی را به وجود می آورند، راه رفتن را به او می آموزند... حرف زدن را یادش
میدهند... دردش را به جان می خرند و بزرگش می کنند...آری بزرگ می شود و هر جا می رود نام پدر را با خود یدک میکشد... هر پرسشنامه ای که پر می کند نام
پدرش را می پرسند ... حتی زمان مرگ هم نام پدر را بر سنگ قبرش حک میکنند... من زنم... زنی بی نام...
زنی گمشده ... زنی محو گشته... زنی که به وجود آورنده مردی ست که حتی دیه اش نصف همان مرد
است ... مردی که او به وجود آورده...مردی که بر او حق دارد ... زنی که باید نجابت داشته باشد... همان زنی که وفاداری باید به پیشانیش مهر
بخورد و اگر غیر از آن باشد بی عفت خوانده میشود...زنی که آنقدر بی ارزش و تحقیر شده که برای با ارزش
شدنش حتی دست به بی ارزش کردن همجنسانش میزند... زنی که باید توانایی هایش را پنهان کند... زنی
که باید از مرد کمتر خوانده شود... من زنم ... مانند زنان دیگر ... زنان مردانی که حق داشتن 4 زن را بر خود واجب می دانند.... آری ... من زنم...زنی که مانند تو قلب دارد، احساس دارد، عشق دارد، اشک دارد، غرور دارد اما حسرت برابری دارد...
۱ نظر:
Maryam jan
besyaar ziibaast o dardnaak
daram fekr mikonam kojaa bezaaramesh o linket o bedam ke hame bebinanesh!!!
delam mikhaad faryaadesh bezanam.
in zolm e nababari be mani ke toooye khoooneyee ba farhange barabar bozorg shodam in ghadr rishe daar neshasteh, che berese be oonaaye ke az koodaki ba zolm e nababari dast o panjeh narm kardan
payandeh baashi dokhtar
Azadeh
ارسال یک نظر