پنجشنبه، دی ۱۴، ۱۳۸۵

سفری تا کنار حوض مادر بزرگ

دوستان من عازم سفرم ، سفری نزدیک به یک ماه بیشتر از شما خودم دلم برای اینجا تنگ می شه مخصوصا که الان هم دوستان خوبم اومدند اینجا ولی برنامه ریزی از قبل بود و باید برم . عوضش امشب کلی عکس براتون می گذارم اول از خونم شروع می کنم که میدونم تو این مدت کلی براش دلم تنگ میشه

اینجا بیشتر اتاق کارمه کارهای دانشگاه و سازمان را اینجا انجام می دم
اینجا هم گوشه اتاق خوابمه که الان با این کمد در اشغال آتوسا هست !
اینجا تخت مهمونه و اتاقش که البته کنار سالن هست
اینم اونور اتاق خوابمه ! هنوز آتوسا نتونسته بگیرتش




اینم خودم هستم موهامو همین امروز رنگ کردم ، اینجا دارم دنبال یه شورت می گردم تا پام کنم اینجا صدف و ژیلا دارند اذیتم می کنن آتوسا هم هی به ژیلا میگه ازش عکس بگیر ، ازش عکس بگیر




و اینم عکسی که ژیلا گرفت ! داشتم پام می کردم که یکهو نور ژِیلا هدف شومشو انجام داد البته منم زود جنبیدم .... با سانسورهای لازم




اینم پاهای همه و جورابهای قشنگ منه که شیرین جونم برام خریده
اینم ژیلای پدر سوخته و شیطون داره تیکلر سیب می خوره در حین ارتکاب جرم !
بازم براتون عکس می ذارم تا ژیلا هست و این دوربین هست تا میتونم ازش استفاده لازم رو می برم ! به این می گن استفاده لازم و کافی از مهمون

۳ نظر:

Unknown گفت...

jaleb bod,
movafag bashi

Aries گفت...

kheyli otaaghe tooppi dari! kheyli ham behet miad!
kheyli ham ghermeze khoshgeli pooshidi
bazam aks bezar
az khodet mikhay bezar
gorbehe ham kheyli naazE!
che poste zende ee bood vali in dafe!

ناشناس گفت...

حیف تو نیست....