سه‌شنبه، تیر ۲۵، ۱۳۸۷

همجنسگرايان و خانواده / قسمت اول

مقدمه
متاسفانه، قضاوتهای عجولانه و قبول بی چون و چرای بسياری از باورهای اجتماعی که نه مبنای علمی دارندو نه متکی بر عقل و علم و منطق، راه و رسم بسياری از ما ايرانيان است. ما حرفها و قضاوتهايی را ميشنويم و بدون نگاه انتقادی و دقت کافی در صحت و سقم آنها، اينگونه گفته ها را می پذيريم و بمرور زمان آنها را به باور و اعتقاد خود تبديل کرده به ديگران هم منتقل می کنيم.و چنين است که سنتهای غلط باز توليد ميشوند و انسانها را در زير بار سهمگين خود خرد و نابود می کنند. اين يک واقعيت است که جوامع غربی از بسياری جهات، اگر نگوئيم همه جهات، از جامعه ما جلوتر و برای بسياری از مسائل انسانی - اجتماعی خود با کمک عقل و علم، راه حلهای انسان مدارانه و متکی بر عدالت يافته است و بدين طريق در کاهش رنج و حرمان و محروميت انسان امروزی قدمهای مهمی برداشته و به تلطيف روبط انسانها و کاهش خشونت خدمت کرده اند. مسائلی همچون حقوق زنان، برابری جنسی، حقوق بشر و رعايت و احترام به حقوق و منافع اقليتهای جنسی - اجتماعی از جمله همجنسگرايان از اين نمونه اند. با توجه به آنچه گفته شد متوجه ميشويم که ريشه بسياری از مشکلات ما ناشی از فاصله گيری جامعه ما از عقل و علم و منطق در پرداختن به مسا ئل مربوط به حوزه های انسانی و پناه آوردن به سنت و قضاوتها و راه حلهای قديمی است. اين خود سطح کوته نگری فرهنگی جامعه و تنبلی ذهنی و رخوت فکری- فرهنگی ما را می رساند.
چاره کار همانا روشنگری و آگاه سازی مردم از موقعيتی است که در آن بسر ميبرند، می باشد. اين امر بخصوص برای آن دسته از اقليتها و نيروهايی که بيشترين صدمات از جانب ناآگاهی و در جا زدن جامعه متوجه آنها ميشود ازاهميت دوچندان برخوردار است. ما همجنسگرايان کشور يکی از بزرگترين گروه اقليتهای تحت فشار هستيم و به همين سبب منافع ما ايجاب ميکند که با جديت بيشتری به اين مهم بپردازيم.
همجنسگرايان ايران در طول تاريخ مورد سرکوب و لعن و نفرين واقع شده اند و با سر کار آمدن حکومت اسلامی اين سرکوب به اوج خود رسيد، طوری که در سالهای اول حکومت اسلامی، تعداد بسيار زيادی از همجنسگرايان با روشهای وحشتناکی اعدام شدند.سرکوب ما تنها به سرکوب دولتی محدود نمی شود بلکه فراتر از آن ميرود و شامل طعن و لعن و سرکوفت و شماتت و توهين و تحقير هموطنان و افراد جامعه و خانواده خود ما هم ميشود.از حدود پانزده سال پيش حرکتهايی توسط همجنسگرايان ايرانی - عمدتآ در خارج از کشور- برای دادخواهی و افشا ستمی که بر ما ميرود شروع شد و از برکت اينترنت و وسائل ارتباطی ديگر با تلاشهای تعدادی محدود در داخل کشور گره خورد. بموازات تلاشی که در سالهای گفته شده انجام گرفته، به همان نسبت ذهنيتهای منفی در باره همجنسگرايی هم سوهان خورده و ملايمتر شده و اين به نوبه خود راه را برای علنی شدن و نقاب از چهره گرفتن تعدادی- هر چند محدود- تا حدودی هموار کرده است. امروزه اينجا و آنجا- تک و توکی از همجنسگرايان تما يل جنسی خود را برای دوستان و افراد خانواده آشکار می سازند. با اينهمه نه طرح مسئله برای دوستان دور و بر و خانواده کار ساده ای است و نه دوستان و والدين ما ميتوانند براحتی آب خوردن همجنسگرايی دوست يا پسر / دختر خود را قبول کنند.نوشته پيش رو تلاشی است برای کمک به اين مسئله و با هدف کمک به روند درک متقابل خانواده و فرزند همجنسخواه اوست. بعبارتی اين نوشته هم برای کمک به والدين جهت درک و فهم فرزند خود و پذيرش گرايش جنسی او می باشد و هم برای خود همجنسگرايان که واکنشهای والدين ( و دوستان) خود را بهتر بشناسند و امکان برخورد منطقی تری را برايشان فراهم کند.

واکنشهای احتمالی و طبيعی والدين
انسان دوست دارد بر زندگی و محيط اطراف خود مسلط باشد. هيچکدام از ما حاظر نيستيم يکهو در برابر شرايط و موقعيتی قرار بگيريم که نه تنها آرامش فردی، خانوادگی و اجتماعی ما را به هم بزند بلکه نگرانی، دردسر، ناراحتی و حتی عذاب وجدان را هم با خود برايمان بهمراه داشته باشد. درست در چنان وضعيتی است که ممکن است يکهو و بدون مقدمه دختر / پسر يا يکی از دوستان شما اعلام کند که " من همجنسگرا هستم." و يا حتی شايد او را در حال نزديکی جنسی با همجنس خودش ببينيد ( يا غافلگير کنيد).
با توجه به شرايط اجتماعی، آموزشهايی که جامعه به ما داده، نا آشنائی با پديده همجنسگرايی و اينکه هر چه در باره آن شنيده ايم همه منفی بوده، حس ميکنِيم که در موقعيت بسيار ناخوشايند و بدی واقع شده ايم. بلافاصله احساس می کنيم که آن دختر يا پسر يا دوست عزيزی که آنهمه آدم خوب و سر بزير و مهربانی بوده، آدمی که شما به او اعتماد داشته ايد، کسی که شما به او اينقدر اميد داشته ايد، يکمرتبه به يک آدم غريبه تبديل شده، آدمی که نه زبان او را می فهميد و نه می دانيد به او چه بگوئيد.
اولين واکنش معمولآ احساس ناباوری و شوکه شدن است. حالت نوعی ترس و يا عصبانيت. نوعی غم و غصه و اضطراب هم برای خود و هم برای فرزند ( يا دوست خود). احساس اينکه او را از دست داده ايد. پس فوری به دنبال دلائل و توجيهات ميگرديد، کسی که تقصير را به گردن او بيندازيد، دوستان و يا همکلاسيهای او، معلم او، اينترنت و غيره. آخر چطور ممکن است که اين عزيز شما اينطور عوض شده و شما تا آن لحظه هيچ اعمال و حرکات عجيبی دال بر اين مسئله از او نديده ايد؟ درد، ناراحتی، بيخوابی، بيقراری و حتی احساس بيچاره گی شما را فرا می گيرد.
شوک حاصله ممکن است ساعتها، روزها و حتی ماهها طول بکشد. اين ناباوری يک نوع شيوه دفاعی شناخته شده انسان است و کاملآ طبيعی است و بعنوان يکی از مراحل طی بحرانهای فردی محسوب ميشود. فردی که در چنين حالتی بسر می برد ممکن است ناباوری خود را با چنين جملاتی بيان کند " اين يک مرحله گذرا است." و يا " بزرگ که شدی فراموش ميکنی." و يا " ممکن نيست چنين چيزی در خانواده ما وجود داشته باشد." و يا " تو چطور به خودت اجازه ميدهی که مرتکب اينهمه ناحقی در حق خانواده ات بشوی؟" و يا " تو که ميخواستی ازدواج کنی- تو که دوست دختر / پسر داشتی.". و يا اينکه " تو چرا نمی ری ازدواج کنی و سر و سامان بگيری که اين چيزها از سرت در بره." و يا " تو که اينهمه سر بزير و خجالتی بودی" و امثال اينها.
ناگفته نماند که اين شيوه برخورد از آن کسانی است که در حد متعارفی در زندگی خود پيرو منطق و بدور از خشونت هستند. مادر/ پدر و خواهر/ برادر هم بيشتر اينگونه واکنشها را بروز می دهند.
همجنسگرا بودن به مرد يا زن، موقعيت اجتماعی يا طبقاتی، جوان يا پير، رنگ پوست، قيافه، تعلق قومی-نژادی، شهری يا روستايی، کشاورز يا کارمند، دکتر يا دانش آموز، خياط يا پرستار، نظامی يا نويسنده، خانه دار يا رئيس، روحانی يا کمونيست، بازرگان يا قاچاقچی و...... ربطی ندارد. به همين سبب هر کسی ممکن است به همجنس خودش تمايل جنسی داشته باشد. و در هر خانواده ای ممکن است يک يا چند نفر همجنسگرا وجود داشته باشند.
بعضی خانواده ها به هيچوجه قدرت تحمل همجنسگرايی فرزند خود را ندارند و بدتر از آن ابدآ تمايلی به طرح موضوع با احدی را ندارند. انکار به جزئی از زندگی خانواده تبديل ميشود هر چند که تغييری در اصل قضيه و وضعيت موجود ايجاد نمی کند. مسلمآ هيچکس نمی رود خود را از قبل آماده شنيدن چنين خبری کند؛ اما بايد دانست که پرهيز از پرخاش و برخوردهای تند وخشک و عصبی و منفی، اثرات مثبتی در روند بعدی خواهد داشت. از آنجا که احساس و تمايل جنسی کسی را نميتوان عوض کرد پس مقاومت در برابر چيزی که توان تغيير آن را نداريم هم سودی نخواهد داشت. بنابراين بهترين کار همانا حفظ خونسردی، تلاش برای دريافت اطلاعات در باره اين پديده و فهم منطقی مسئله است. عشق به فرزند عشقی است قلبی و بدون توقع می باشد و درست در چنين مواقع بحرانی است که بايد در عمل بدان پايبند بود. چرا که هدف هر پدر و مادری خوشبختی فرزندشان است و او (فرزند) خود بايد در تعريف اينکه خوشبختی برای او يعنی چه، تصميم بگيرد. نفی اين حق فرزند و تحميل برداشتهای والدين در مورد زندگی و خوشبختی به او از يکطرف ناقض عشق بدون قيد و شرط والدين به فرزند است و از طرف ديگر استقلال و حق تعيين سرنوشت فردی او بعنوان يک انسان را پايمال می کند. انسانی که احساس او ناديده گرفته شده ( لگد کوب گرديده) و افکار ديگران (حتی والدين) بر او تحميل شده و مجبور به زندگی در چارچوب نرمها و کدهايی که باورشان ندارد گرديده نه امکان احساس خوشبختی دارد و نه ميتوان عمل به مسئوليت شهروندی را از او درخواست کرد.
در قسمت بعدی با شیوه های معمول روبرو شدن خانواده ها با پدیده همجنسگرایی آشنا می شویم .

۱ نظر:

cafezan گفت...

سلام
فرمت تازه ي وبلاگ رو بهتون تبريك مي گم. خيلي راحت تر مي شه خوند. فونت و اندازه و تركيب رنگ ها دلچسبه.من هميشه شما رو مي خونم. منم يك همسو خواه هستم
http://cafezan.webphoto.ir/