ترس
ترس از مسائل تازه و ناشناخته نوعی از واکنش طبيعی انسان است. ترس از آينده فرزند، تنهايی او، اينکه مردم چه خواهند گفت، نگرانی از اينکه خيلی برنامه های پيش بينی شده ممکن است عوض شوند، ترس از اينکه فرزند دلبند شما ايدز بگيرد ( بدون آگاهی صحيح از راههای انتقال ايدز)، واهمه از اينکه مبادا ديگران او را مورد آزار و اذيت قرار دهند، شماتت همسايه ها و اقوام و......شايد بد نيست بدانيد که همجنسگرايان بسيار بيشتر از ديگران با خطر ايدز و راههای سرايت آن آشنا هستند، (بخصوص آن دسته از همجنسگرايان که از گرايش جنسی خود شناخت کافی دارند) و در نتيجه اين بيماری را جدی می گيرند. تجارب ديگر کشورها آشکارا دال بر اين دارند که جلوگيری از شيوع ويروس عامل ايدز از جمله آگاهی رسانی شفاف برای عموم و هر چه ساده تر کردن دسترسی به کاندوم است. از طرف ديگر تمام سازمانهای جهانی مسئول از جمله سازمان ملل متحد مرتبآ هشدار می دهند که غير همجنسگرايان بخصوص زنان و دختران بيشتر در معرض ابتلا به ويروس عامل ايدز می باشند( به دليل اينکه زنان و دختران کمتر روی جنسيت خود مالکيت دارند و مردسالاری، از جمله در حيطه امور جنسی حق انتخاب زنان را ناديده ميگيرد.)
اما والدین محترم همجنسگرايی فرزند شما بخودی خود نه جرم است و نه مشکلی غير قابل حل. مشکلی اگر هست همانا ناآگاهی اجتماعی و هموفوبيا است ( از ترس، گريز و وحشت از همجنسگرايان و ناديده گرفتن حقوق فردی-اجتماعی آنها گرفته تا انواع بی احترامی ها به آنان.) بنابراين شما با پذيرش و احترام به احساسات همجنسخواهانه فرزند خود، نه تنها قدمی مهم در زدودن ناآگاهی اجتماعی برداشته ايد بلکه استقلال رای و کاربرد عقل و منطق در برخورد با پديده های جديد را هم تجربه ميکنيد و اين براستی که از ضروريات امروز جامعه ماست. عکس قضيه يعنی کاربرد خشونت و طرد فرزند از طرف خانواده بمعنای معنای تسليم در برابر يک بخش زشت و عقبمانده فرهنگ اجتماعی است. (جلوتر به عواقب چنين کاری خواهيم پرداخت.)
خانواده همچنين ممکن است نگران سرنوشت فرزند (همجنسگرای) خود و يا نگران روابطی باشد که او با همجنسان خود برقرار می کند. آيا او روابط پايدار و محکمی با يک دوست خواهد داشت يا هر روز با يکی ميرود؟
در حالی که استحکام و پايداری روابط عشقی و عاطفی انسانها و همچنين احساس خوشبختی اشان ربطی به تمايل و گرايش جنسی فرد ندارد. بسياری از خانواده ها از حرفهای همسايه و اقوام می ترسند. اما براستی چه چيزی مهمتر است؟ همسايه و آشنا يا فرزند و دلبند؟ اين چگونه عشقی به فرزند است که در سر بزنگاهها او ( فرزند را) قربانی و فدای ناآگاهی، تعصب و جهل همسايه و اقوام می کنيم. اگر همسايه و اقوام سرشان به تنشان می ارزد و آدمهای فهميده و با فرهنگی هستند نه تنها حرفی نمی زنند بلکه به پشتيبانی شما از فرزندتان تبريک خواهند گفت
و روابط گرم قبلی را ادامه می دهند. اما اگر به خاطر احساسات فرزندتان بازی در آورند و يا روابط خود را سرد کنند همان به که به آنها بگوئيد " ما را به خير تو اميد نيست و شر مرسان."
همانطور که گفته شد ترس از ناشناخته ها کاملآ طبيعی است. پس برای غلبه بر آن بکوشيم با دوستان و اطرافيان فرزند خود آشنا شويم، آنها را به خانه خود دعوت کنيم يا در بيرون با آنها ملاقات کنيم. آنوقت خواهيم ديد که اينها
هيچ فرقی با ديگران ندارند و هيچ چيز عجيب و غرِبی در آنها نيست. ديدار و گفتگو با دوستان فرزندتان بسياری از اضطرابات و نگرانيهای خانواده را بر طرف ميکند. اما اگر چنين تلاشی صورت نگيرد ممکن است اوضاع بدتر شود و فاصله شما با فرزندتان بيشتر شده و حتی کار به نفرت از همديگر هم بکشد.
هستند خانواده هايی که متاسفانه، گوششان به هيچ حرف منطقی بدهکار نيست و بقول معروف مرغشان فقط يک پا دارد؛ چنين خانواده هايی به هيچوجه قادر به پذيرش تمايل همجنسگرايانه فرزند خود نيستند و بعد از پی بردن به قضيه او را از خود و کانون خانواده طرد می کنند، کاری که در اغلب مواقع به بی خانمانی، (يا فرار از خانه)، اعتياد به مشروبات و مواد مخدر، خود فروشی و يا حتی خودکشی فرزند منجر ميشود. بعد ديگر پشيمانی و عذاب وجدان سودی نخواهد داشت. در حالی که مشکل نه تمايل جنسی فرزند شما بلکه نا آگاهی و تعصبا ت اجتماعی است و حيف است که با تسليم شدن در برابر چنين تعصباتی جان و زندگی و آينده فرزندمان را قربانی کنيم. از خود راندن انسانی به خاطر گرايش جنسی او که خود دخالتی در شکل گيری آن نداشته، عملی است غير اخلاقی و غير انسانی و دير يا زود از اين کار خود پشيمان خواهيم شد.
با توجه به شرايط اجتماعی و فرهنگی ايران، احساس خجالت و آبرو ريزی هم ممکن است خانواده را به واکنشهای عصبی و تندی وادارد اما عقل سليم حکم ميکند که تلاش کنيم احساسات خود را کنترل کرده و با منطق با موضوع روبرو شويم و بپذيريم که ممکن است قضاوتهای ما اشتباه باشد، اجازه دهيم فرزند خود را بهتر بشناسيم، تلاش کنيم بجای پرخاش، عشق و محبت ابراز داريم. تمايل جنسی فرزندتان برای خودش همانقدر عادی و معمولی است که تمايل جنسی خود شما. قبول کنيم که هر انسانی مستقل است و بايد که استقلال فرد را در همه زمينه ها محترم بشماريم. مهم اينکه فرزند خود را همانطور که واقعآ هست و نه آنطور که ما ميخواهيم، قبول کنيم. ما مالک او نيستيم، پس اجازه دهيم که او بنا بر تمايل، علاقه و طبيعت خودش آنطور که هست زندگی خود را تنظيم کند.
عصبانيت
بعضی از خانواده ها از اينکه دختر و يا پسر همجنسگرا دارند و باعث اينهمه دردسرشان شده، عصبانی می شوند. " تو چرا اين را به ما ميگوئی؟" يا " تو با اين کارت آرامش خانواده را به هم ميزنی و باعث دردسر ميشوی." و جملاتی مشابه. اما چنين خانواده هايی آيا مطمئن هستند که فرزندشان هم همين احساس را دارد؟ آيا او واقعآ آرامش داشته؟ مسلمآ نه.او در درون خود طوفانی داشته، او با يک دروغ بزرگ هم برای خودش و هم برای شما زندگی ميکرده، او از اينهمه دروغ گفتن و نقش بازی کردن خسته شده و تحملش سر رفته. او تا اين مدت نه برای خودش بلکه برای ديگران و بر اساس خواسته آنها شبش را روز و روزش را شب می کرده است. او يکبار بيشتر زندگی نمی کند و اين حق اوست که برای خودش و بر اساس ميل و طبيعت خود مزه زندگی را بچشد. او حق دارد خوشبختی را برای خود معنی کند و به آن تعريفی که ديگران از خوشبختی بر او تحميل ميکنند، نه بگويد. باور کنيد که تصميم فرزندتان به اعلام همجنسگرايی اش و علنی کردن گرايش خود با جرئت ترين و شجاعانه ترين تصميمی است که او در زندگی اش اتخاذ کرده و موضوع را با شما در ميان نهاده است. مطمئن باشيد که قبل از اين کلی با خودش کلنجار رفته، فکر کرده، بيخوابی کشيده، بگويد يا نگويد؟ واکنشها را حدس زده و درست زمانی که ديگر صبر و تحملش بپايان رسيده، آمده و با خلوص نيت مسئله را با شما مطرح کرده است. اين يکی از بحرانی ترين لحظات زندگی اوست. هستند کسانی که در درگيریهای ذهنی گفتن و نگفتن، ادامه رل بازی کردن و زنده ماندن يا خودکشی بسيار دست و پا زده و چه بسا در يک لحظه بحرانی و خطير به زندگی خود خاتمه می دهند. پس فرزند شما هنگام علنی کردن راز همجنسگرايی خود بيش از هر زمانی به حمايت، پشتيبانی و مهر و محبت شما نياز دارد. صداقت و راستگويی او قابل قدردانی است نه شماتت. طرد کردن و يا سرزنش او ضره روحی شديدی به او ميزند و بحران روحی او را صد چندان خواهد کرد. باور کنيد فرزند شما عوض نشده. او همان است که چند لحظه قبل از اعلام خبر بود، فقط ديد و برداشت ( و توهمات شما در باره او) است که اصلاح شده و حالتی که ممکن است در نتيجه آن به شما دست داده باشد.
مداوا
بعضی از خانواده ها بلافاصله بعد از شنيدن خبر همجنسگرا بودن فرزند خود، فوری به فکر دکتر و مداوا و بيمارستان می افتند تا او را علاج کنند يا از کسی ميخواهند که او را نصيحت کند که از اين کار دست بردارد. اما همجنس خواهی بيماری نيست که دکتر برای درمانش دارو يا رژيم خاصی از معالجه را تجويز کند. همينطور اختلال روحی- روانی نيست که روانپزشک به روان درمانی آن بپردازد. صحبتهای يکی از بزرگان خانواده و فاميل هم هيچ تاثيری در عوض کردن تمايل جنسی او نخواهد داشت. به اين دليل که تمايل جنسی کسی با موعظه و نصيحت عوض شدنی نيست از طرف ديگر فرزند شما اين طبيعت جنسی خود را انتخاب نکرده چرا که هيچ انسانی توان انتخابی تمايل و گرايش جنسی خود را ندارد.( در قسمت همجنسگرايی چيست بيشتر توضيح خواهيم داد.) از اوائل دهه پنجاه شمسی ( هفتاد ميلادی) پزشکان، رواشناسان، روان پزشکان و ديگر مسئولان اجتماعی در کشورهای آزاد اروپا، آمريکا و استراليا، بعد از تحقيقات علمی فراوانی، به اين نتيجه رسيدند که همجنسگرايی بيماری نيست بلکه بخشی از طبيعت درصدی از افراد هر اجتماع است و از آن به بعد بيمار بودن همجنسگراها از ليست بيماريهای کشودهای آزاد خذف گرديد و روند به رسميت شناختن آزادی فردی- اجتماعی- مدنی و شهروندی همجنسگرايان شروع شد. از آن به بعد روند احترام به همجنسگرايان در هر کشوری متناسب با روند شکلگيری حقوق بشر و دمکراسی در آن کشور مربوطه اعمال ميشود.
غم و غصه
غصه خوردن از اينکه فرزند دردانه ما از يک زندگی " طبيعی" و نرمال محروم شده و نمی تواند مثل ديگران ازدواج کند و بچه دار شود، غصه از اينکه چرا دختر و يا پسر ما بايد اينطوری باشد، غصه از اينکه ممکن است او تک و تنها و رانده شده از اجتماع در تنهايی زندگی کند و امثال اينها. اما اين افکار و سئوالات همه امری عادی و طبيعی در سلسله واکنشهای انسانی است. ضمنآ، اين يک تصور تاريخی از زندگی همجنسگرايان در گذشته و جوامع از نظر فرهنگی کمتر رشد يافته است. گسترش آگاهيهای اجتماعی و مسائل مربوط به حقوق بشر و حوزه فردی انسانها، گسترش دمکراسی و مبارزه خود همجنسگرايان برای حقوق شهروندی خود و زندگی علنی بسياری از همجنسخواهان ما را با تصوير ديگری روبرو می کند. در کشورهايی که دمکراسی، پيشرفت اجتماعی و حقوق شهروندی در آنها تثبيت شده، همجنسگراها دارای فرزند و خانواده هستند ( خانواده متشکل از دو همجنس). کار می کنند و در اغلب موارد از نظر اقتصادی وضع نسبتآ مرفه تری دارند. تحقيقات انجام گرفته در غرب دال بر اين دارند که اکثريت مطلق همجنسگرايان از زندگی خود راضی هستند. اين نشان می دهد که هر چه جامعه بازتر شده و درک و شناخت و مردم از مسئله تنوع تمايلات جنسی افراد گسترش يافته به همان نسبت هم همجنسگرايان راحتتر زندگی می کنند. ميتوان گفت که اختناق فرهنگی-اجتماعی و محدوديت در گردش اطلاعات است که به تصورات غلط در مورد همجنسگرايی در اذهان مردم دامن زده و در نتيجه فهم و درک آن را هم مشکل می کند.
غم و غصه خوردن و دلسوزی خانواده مينواند برای فرزندشان باشد و يا برای خود (خانواده) که دچار " چنين مصيبتی" شده است و در ادای جملاتی مانند " من ميخواستم پدر / مادر بزرگ شوم." يا " تو مرا از نوه داشتن محروم کردی." و امثال اينها بروز بيرونی بيابد.
جالب است بدانيم که همجنسگرايان در هر جامعه ای با يکسری مسائل و توجيهات مشابهی مواجه ميشوند، برای نمونه همين موضوع بچه دار شدن. همجنسگرايان جوامع غربی هم زمانی با همين مسائلی درگير بودند که امروز همجنسگرايان کشور ما با آنها درگيرند. همراه با پيشرفت اجتماعی و گسترش آگاهی مردم همجنسگرايان جوامع غربی موفق به حل اين مسئله شدند و مدتهاست که با استفاده از لقاح مصنوعی صاحب فرزند می شوند يا اينکه يک زن و مرد همجنسگرا طبق يک قرارداد متقابل با هم دارای فرزند شده و در نگهداری و تربيت کودک مشترکآ سهيم ميشوند. گسترش مفهوم خانواده در دمکراسی های غربی چنين کاری را ممکن کرده و ما اميدواريم که در کشور خودمان هم چنين شود. ( گسترش مفهوم خانواده در خدمت مبارزات آزادی زنان و همچنين حقوق زنان سرپرست خانوداه و خانواده های تک سرپرست هم هست.)
ممکن است گفته شود که اين چيزها برای جامعه ايران زود است. اما ما ميتوانيم از خود و از حداقلها شروع کنيم و حداقل ترين و کم هزينه ترين کار همانا احترام به همجنسگرايان و پذيرش تمایل جنسی فرزند خودمان است.
از ياد نبايد برد که نداشتن فرزند مختص همجنسگرايان نيست و بسياری از خانوادها هم توان توليد مثل ندارند. از آن مهمتر، عاقلانه تر، متمدن تر و انسانی تر اينکه به همجنسگرايان فرصت داده شود که با خود، خانواده خود و همينطور اجتماع خود صادق باشند و خود را آنطور که هستند معرفی کنند نه اينکه با تحميل فشار به آنها، مجبورشان کنيم بر خلاف ميل و خواسته خود و صرفآ برای ارضای نا آگاهی های اجتماعی نقاب بر چهره زنند. با نقاب زندگی کردن فرزند ما را از شناخت واقعی او محروم می کند. از طرف ديگر ممکن است او را بالاجبار به ازدواج با غير همجنس سوق دهد و او مجبور شود عمری را در کنار کسی بگذراند که طبيعتش هيچ تمايلی نسبت به همسرش در او بر نمی انگيزاند. چنين همسری هم در کنار اين فرد همجنسگرا از چشيدن طعم زندگی و خوشبختی و لذت جنسی محروم خواهد بود، به همين دليل حق انتخاب و اختيار دادن به همجنسگرايان که بر اساس تمايلات و طبيعت خود زندگی کنند در خدمت منافع ديگر افراد جامعه نيز خواهد بود. هستند خانواده هايی که شيوه برخورد ديگری دارند. مثلآ رو به فرزند خود می گويند " تو همجنسگرا هستی؟ خب باش ولی ما نمی خواهيم دوستان تو را ببينيم."
اين مسئله فوق العاده مهمی است ؛ اگر شما برای ديدار عروس و يا داماد خود آنهمه شوق و ذوق بخرج می دهيد چرا از ملاقات با شريک زندگی فرزند همجنسگرای خود سرباز می زنيد؟ اين سرشکستگی ممکن است گران تمام شود و فرزندتان را به قطع رابطه با شما ترغيب کند. هر انسانی با هر تمايلی که دارد مايل است که يار و شريک زندگی داشته باشد تا عشق و مهر و محبت و راز و نياز خود را با او مبادله کند، پس صحيح نيست که يار زندگی فرزندمان را تحريم کنيم و احساسات و عواطف هر دوی آنها را جريحه دار سازيم. بلعکس، پذيرش همراه و همراز فرزندتان هم اعتماد به نفس او را تقويت و هم به عمقی تر شدن رابطه اش با خانواده و فاميل کمک ميرساند. بخصوص که هر انسانی نياز به اين دارد که خانواده، دوستان، اطرافيان و کلآ اجتماعی که در آن زندگی می کند، او و زندگی او را بنوعی تآئيد کنند؛ امری که به زندگی ما نوعی واقعيت می بخشد. همجنسگرايانی که چنين روابط سالم و همه جانبه ای با خانواده های خود دارند، در عمل به وفادارترين فرزندان والدين خود تبديل ميشوند.
تقصير را به گردن ديگران انداختن
مقصر شمردن خود و ديگران به همجنسگرا شدن فرزند نوع ديگری از واکنشهای معمول و متداول والدين است. " تقصير دوستانت است. ما گفتيم که با اينها نگرد." و يا " آقا / خانم رفته غربی شده" و يا " با يک مرد مسن تر از خودش رابطه گرفته" و يا " اين نتيجه تجربه بد از رابطه با جنس مخالف است." و يا " تقصير ماست که اينقدر بهت آزادی داديم." يا " تقصير خود ماست که مواظبش نبوديم" يا " آيا من در خانه خيلی تحکم می کردم؟" يا " آيا من پدر قاطعی نبودم؟" و امثال اينها.
تا زمانی که ما همجنسگرايی و تمايل به همجنس را يک امر زشت و يا گناه و کثيف و بد بدانيم، نياز به مقصر شمردن خود و ديگران همچنان پا بر جا خواهد بود. اما اگر نگاه ما به مسئله عوض شود، موضوع خود بخود حل خواهد شد. علاوه بر آن نه فرزند "کاملی" در دنيا وجود داشته و نه خانواده " کامل و ايده آلی". همه چيز نسبی است و کسی هم مقصر نيست. ما همه انسانيم با همه اشکالاتی که شامل حال همه ميشود. مهمتر از آن اين است که هيچکس حتی پدر و مادر مسئول تمايل جنسی فرزند خود نيستند همانطور که مسئول گرايش جنسی خودشان هم نمی باشد. پس نه مادر گناهکار است نه پدر و نه دوستان ،معلم يا هر کس ديگری. خود فرزندتان هم مقصر نيست. مشکل همانا ذهنيت اجتماعی است که ما را به اينهمه خود خوری وا می دارد. و راه حل هم تسليم تفکرات کهنه و عقبمانده نشدن است و بس. والدين با پذيرش تمايل جنسی فرزند خود و حمايت از او هم به استحکام روابط خانوادگی خود کمک ميکنند و هم به بهتر شدن فضای عمومی جامعه در اين رابطه مساعدت می نمايند.
پشت کردن به فرهنگ و ارزشهای اجتماعی
بعضی از خانواده ها ممکن است اينطور استدلال کنند که همه اينها که گفته شد، درست و خوب اما آخر همجنسگرايی با ارزشها و اخلاق دينی-اجتماعی کشور ما نمیخورد. اين يک پديده غربی است و ما نمی توانيم آن را بپذيريم.در جواب سئوالاتی اينچنين بايد گفت که هر اجتماعی در حال تغيير و تحول است. انسانها هم عوض ميشوند و بهمراه خود جامعه را متحول می کنند. معنای اين حرف اين نيست که ما بايد همه ارزشهای اجتماعی خود را عوض کنيم، اما هر کشور و جامعه ای نيازمند بازنگری ارزشها و آرمانهای خود می باشد و گرنه نسبت به جوامع ديگر دچار ايستا و عقب ماندگی خواهد شد.ارزش گذاری و نگاه ما ايرانيان به پديده همجنسخواهی هم شامل همين نياز به بازنگری است. آنهايی که با پاسخهای ساده مبنی بر غربی بودن اين پديده اصرار می ورزند يا سفسطه ميکنند و تنها در پی اقناع ذهنهای ساده هستند يا واقعآ تاريخ نمی دانند. اينها در پی تلطِف روابط انسانها و گسترش احترام به حقوق فردی نيستند بلکه به ادامه سرکوب و خشونت و بی منطقی و نا آگاهی ها کمک می کنند.
همجنسگرايی و همجنس خواهی در طول تاريخ بوده و خواهد بود و فشار و کشت و کشتار اين انسانها در طول تاريخ ه عملآ اثری نداشته است. از اين که بگذريم علم امروزی ثابت کرده که اين تمايل انحراف يا بيماری نيست، در همه جوامع انسانی هست و بعنوان جزئی از حقوق بشر بايد آن را برسميت شناخت. نکته ديگه اينکه جنسيت و سکس غربی و شرقی ندارد بلکه يک نياز مهم انسانی است، حا ل گيريم که عده ای از انسانها احساس ديگری دارند. پس چه بهتر که ما اجتماع وخود و اعتقادات خويش را به سمت حمايت هر چه بيشتر از فرزندان و شهروندان جامعه سوق دهيم نه اينکه بخشی از انسانهای جامعه خود را به غلط قربانی ارزشهای به ارث رسيده غير علمی و آغشته به تعصب، کنيم. هر آنگاه بياد آوريم که در کشورهای غربی هم وضع همين بوده و تنها در 40-30 سال اخير است که در نتيجه رشد دمکراسی، شرايط زندگی همجنسگرايان آن جوامع هم بهبود يافته، آنوقت هم درک تعصبات امروزی و دوری گرفتن از آنها راحتتر ميشود و هم کنار آمدن با پديده همجنسگرايی فرزندان خود.
حالا چه کنيم؟
اين سئوالی است که دير يا زود والدين همجنسگرايان از خود می پرسند.شرايط و وضعيت هر خانواده ای متفاوت است و به همين دليل نميتوان برای همه نسخه واحدی تجويز کرد. با اينهمه با توجه به تجارب رعايت نکات زير ممکن است کمک خوبی برای حل مسئله باشند:
صحبت با فرزند در فضائی آرام و بدور از خشونت و عصبانيت. به او فرصت دهيد مسئله را بيشتر توضيح دهد يا اگر نوشته و مطالبی در اينباره دارد به شما بدهد که بخوانيد. گفتگو با فرزندتان و دوستان او باعث ميشود که دايره ديد شما نسبت به مسئله گسترش پيدا کند و علاوه بر آن فرصتی به شما می دهد تا ترس، اضطراب، نگرانی و غم و غصه خود را با کسی که به شما نزديک است و درکتان می کند، قسمت کرده و احساس سبکی بکنيد. صحبت با فرزند همينطور به تقويت اعتماد به نفس والدين کمک کرده و آنها را به حمايت از فرزند خود تشويثق می کند؛ امری که به نوبه خود اعتماد به نفس فرزند را هم بيشتر و به عمقی تر شدن رابطه طرفين منجر می گردد.
همه اينها هفت خوان مسير پذيرش همجنسگرايی فرزند توسط والدين است و مطمئن باشيد که بسياری از خانواده های ديگر هم همين مسير را طی کرده يا خواهند کردو شما تنها نيستيد. از تصميمات عجولانه بپرهيزيد. حتی ميتوان گفت " فعلآ حرفی ندارم و احتياج به اين دارم که روی مسئله فکر کنم اما اگر مطلبی يا کتابی در اين باره داری بده تا نگاهی بيندازم."و بهترین و سالمترین راه این است که بروید با یک سکسولوژیست در این باره صحبت کنید .
موفق باشید
اما والدین محترم همجنسگرايی فرزند شما بخودی خود نه جرم است و نه مشکلی غير قابل حل. مشکلی اگر هست همانا ناآگاهی اجتماعی و هموفوبيا است ( از ترس، گريز و وحشت از همجنسگرايان و ناديده گرفتن حقوق فردی-اجتماعی آنها گرفته تا انواع بی احترامی ها به آنان.) بنابراين شما با پذيرش و احترام به احساسات همجنسخواهانه فرزند خود، نه تنها قدمی مهم در زدودن ناآگاهی اجتماعی برداشته ايد بلکه استقلال رای و کاربرد عقل و منطق در برخورد با پديده های جديد را هم تجربه ميکنيد و اين براستی که از ضروريات امروز جامعه ماست. عکس قضيه يعنی کاربرد خشونت و طرد فرزند از طرف خانواده بمعنای معنای تسليم در برابر يک بخش زشت و عقبمانده فرهنگ اجتماعی است. (جلوتر به عواقب چنين کاری خواهيم پرداخت.)
خانواده همچنين ممکن است نگران سرنوشت فرزند (همجنسگرای) خود و يا نگران روابطی باشد که او با همجنسان خود برقرار می کند. آيا او روابط پايدار و محکمی با يک دوست خواهد داشت يا هر روز با يکی ميرود؟
در حالی که استحکام و پايداری روابط عشقی و عاطفی انسانها و همچنين احساس خوشبختی اشان ربطی به تمايل و گرايش جنسی فرد ندارد. بسياری از خانواده ها از حرفهای همسايه و اقوام می ترسند. اما براستی چه چيزی مهمتر است؟ همسايه و آشنا يا فرزند و دلبند؟ اين چگونه عشقی به فرزند است که در سر بزنگاهها او ( فرزند را) قربانی و فدای ناآگاهی، تعصب و جهل همسايه و اقوام می کنيم. اگر همسايه و اقوام سرشان به تنشان می ارزد و آدمهای فهميده و با فرهنگی هستند نه تنها حرفی نمی زنند بلکه به پشتيبانی شما از فرزندتان تبريک خواهند گفت
و روابط گرم قبلی را ادامه می دهند. اما اگر به خاطر احساسات فرزندتان بازی در آورند و يا روابط خود را سرد کنند همان به که به آنها بگوئيد " ما را به خير تو اميد نيست و شر مرسان."
همانطور که گفته شد ترس از ناشناخته ها کاملآ طبيعی است. پس برای غلبه بر آن بکوشيم با دوستان و اطرافيان فرزند خود آشنا شويم، آنها را به خانه خود دعوت کنيم يا در بيرون با آنها ملاقات کنيم. آنوقت خواهيم ديد که اينها
هيچ فرقی با ديگران ندارند و هيچ چيز عجيب و غرِبی در آنها نيست. ديدار و گفتگو با دوستان فرزندتان بسياری از اضطرابات و نگرانيهای خانواده را بر طرف ميکند. اما اگر چنين تلاشی صورت نگيرد ممکن است اوضاع بدتر شود و فاصله شما با فرزندتان بيشتر شده و حتی کار به نفرت از همديگر هم بکشد.
هستند خانواده هايی که متاسفانه، گوششان به هيچ حرف منطقی بدهکار نيست و بقول معروف مرغشان فقط يک پا دارد؛ چنين خانواده هايی به هيچوجه قادر به پذيرش تمايل همجنسگرايانه فرزند خود نيستند و بعد از پی بردن به قضيه او را از خود و کانون خانواده طرد می کنند، کاری که در اغلب مواقع به بی خانمانی، (يا فرار از خانه)، اعتياد به مشروبات و مواد مخدر، خود فروشی و يا حتی خودکشی فرزند منجر ميشود. بعد ديگر پشيمانی و عذاب وجدان سودی نخواهد داشت. در حالی که مشکل نه تمايل جنسی فرزند شما بلکه نا آگاهی و تعصبا ت اجتماعی است و حيف است که با تسليم شدن در برابر چنين تعصباتی جان و زندگی و آينده فرزندمان را قربانی کنيم. از خود راندن انسانی به خاطر گرايش جنسی او که خود دخالتی در شکل گيری آن نداشته، عملی است غير اخلاقی و غير انسانی و دير يا زود از اين کار خود پشيمان خواهيم شد.
با توجه به شرايط اجتماعی و فرهنگی ايران، احساس خجالت و آبرو ريزی هم ممکن است خانواده را به واکنشهای عصبی و تندی وادارد اما عقل سليم حکم ميکند که تلاش کنيم احساسات خود را کنترل کرده و با منطق با موضوع روبرو شويم و بپذيريم که ممکن است قضاوتهای ما اشتباه باشد، اجازه دهيم فرزند خود را بهتر بشناسيم، تلاش کنيم بجای پرخاش، عشق و محبت ابراز داريم. تمايل جنسی فرزندتان برای خودش همانقدر عادی و معمولی است که تمايل جنسی خود شما. قبول کنيم که هر انسانی مستقل است و بايد که استقلال فرد را در همه زمينه ها محترم بشماريم. مهم اينکه فرزند خود را همانطور که واقعآ هست و نه آنطور که ما ميخواهيم، قبول کنيم. ما مالک او نيستيم، پس اجازه دهيم که او بنا بر تمايل، علاقه و طبيعت خودش آنطور که هست زندگی خود را تنظيم کند.
عصبانيت
بعضی از خانواده ها از اينکه دختر و يا پسر همجنسگرا دارند و باعث اينهمه دردسرشان شده، عصبانی می شوند. " تو چرا اين را به ما ميگوئی؟" يا " تو با اين کارت آرامش خانواده را به هم ميزنی و باعث دردسر ميشوی." و جملاتی مشابه. اما چنين خانواده هايی آيا مطمئن هستند که فرزندشان هم همين احساس را دارد؟ آيا او واقعآ آرامش داشته؟ مسلمآ نه.او در درون خود طوفانی داشته، او با يک دروغ بزرگ هم برای خودش و هم برای شما زندگی ميکرده، او از اينهمه دروغ گفتن و نقش بازی کردن خسته شده و تحملش سر رفته. او تا اين مدت نه برای خودش بلکه برای ديگران و بر اساس خواسته آنها شبش را روز و روزش را شب می کرده است. او يکبار بيشتر زندگی نمی کند و اين حق اوست که برای خودش و بر اساس ميل و طبيعت خود مزه زندگی را بچشد. او حق دارد خوشبختی را برای خود معنی کند و به آن تعريفی که ديگران از خوشبختی بر او تحميل ميکنند، نه بگويد. باور کنيد که تصميم فرزندتان به اعلام همجنسگرايی اش و علنی کردن گرايش خود با جرئت ترين و شجاعانه ترين تصميمی است که او در زندگی اش اتخاذ کرده و موضوع را با شما در ميان نهاده است. مطمئن باشيد که قبل از اين کلی با خودش کلنجار رفته، فکر کرده، بيخوابی کشيده، بگويد يا نگويد؟ واکنشها را حدس زده و درست زمانی که ديگر صبر و تحملش بپايان رسيده، آمده و با خلوص نيت مسئله را با شما مطرح کرده است. اين يکی از بحرانی ترين لحظات زندگی اوست. هستند کسانی که در درگيریهای ذهنی گفتن و نگفتن، ادامه رل بازی کردن و زنده ماندن يا خودکشی بسيار دست و پا زده و چه بسا در يک لحظه بحرانی و خطير به زندگی خود خاتمه می دهند. پس فرزند شما هنگام علنی کردن راز همجنسگرايی خود بيش از هر زمانی به حمايت، پشتيبانی و مهر و محبت شما نياز دارد. صداقت و راستگويی او قابل قدردانی است نه شماتت. طرد کردن و يا سرزنش او ضره روحی شديدی به او ميزند و بحران روحی او را صد چندان خواهد کرد. باور کنيد فرزند شما عوض نشده. او همان است که چند لحظه قبل از اعلام خبر بود، فقط ديد و برداشت ( و توهمات شما در باره او) است که اصلاح شده و حالتی که ممکن است در نتيجه آن به شما دست داده باشد.
مداوا
بعضی از خانواده ها بلافاصله بعد از شنيدن خبر همجنسگرا بودن فرزند خود، فوری به فکر دکتر و مداوا و بيمارستان می افتند تا او را علاج کنند يا از کسی ميخواهند که او را نصيحت کند که از اين کار دست بردارد. اما همجنس خواهی بيماری نيست که دکتر برای درمانش دارو يا رژيم خاصی از معالجه را تجويز کند. همينطور اختلال روحی- روانی نيست که روانپزشک به روان درمانی آن بپردازد. صحبتهای يکی از بزرگان خانواده و فاميل هم هيچ تاثيری در عوض کردن تمايل جنسی او نخواهد داشت. به اين دليل که تمايل جنسی کسی با موعظه و نصيحت عوض شدنی نيست از طرف ديگر فرزند شما اين طبيعت جنسی خود را انتخاب نکرده چرا که هيچ انسانی توان انتخابی تمايل و گرايش جنسی خود را ندارد.( در قسمت همجنسگرايی چيست بيشتر توضيح خواهيم داد.) از اوائل دهه پنجاه شمسی ( هفتاد ميلادی) پزشکان، رواشناسان، روان پزشکان و ديگر مسئولان اجتماعی در کشورهای آزاد اروپا، آمريکا و استراليا، بعد از تحقيقات علمی فراوانی، به اين نتيجه رسيدند که همجنسگرايی بيماری نيست بلکه بخشی از طبيعت درصدی از افراد هر اجتماع است و از آن به بعد بيمار بودن همجنسگراها از ليست بيماريهای کشودهای آزاد خذف گرديد و روند به رسميت شناختن آزادی فردی- اجتماعی- مدنی و شهروندی همجنسگرايان شروع شد. از آن به بعد روند احترام به همجنسگرايان در هر کشوری متناسب با روند شکلگيری حقوق بشر و دمکراسی در آن کشور مربوطه اعمال ميشود.
غم و غصه
غصه خوردن از اينکه فرزند دردانه ما از يک زندگی " طبيعی" و نرمال محروم شده و نمی تواند مثل ديگران ازدواج کند و بچه دار شود، غصه از اينکه چرا دختر و يا پسر ما بايد اينطوری باشد، غصه از اينکه ممکن است او تک و تنها و رانده شده از اجتماع در تنهايی زندگی کند و امثال اينها. اما اين افکار و سئوالات همه امری عادی و طبيعی در سلسله واکنشهای انسانی است. ضمنآ، اين يک تصور تاريخی از زندگی همجنسگرايان در گذشته و جوامع از نظر فرهنگی کمتر رشد يافته است. گسترش آگاهيهای اجتماعی و مسائل مربوط به حقوق بشر و حوزه فردی انسانها، گسترش دمکراسی و مبارزه خود همجنسگرايان برای حقوق شهروندی خود و زندگی علنی بسياری از همجنسخواهان ما را با تصوير ديگری روبرو می کند. در کشورهايی که دمکراسی، پيشرفت اجتماعی و حقوق شهروندی در آنها تثبيت شده، همجنسگراها دارای فرزند و خانواده هستند ( خانواده متشکل از دو همجنس). کار می کنند و در اغلب موارد از نظر اقتصادی وضع نسبتآ مرفه تری دارند. تحقيقات انجام گرفته در غرب دال بر اين دارند که اکثريت مطلق همجنسگرايان از زندگی خود راضی هستند. اين نشان می دهد که هر چه جامعه بازتر شده و درک و شناخت و مردم از مسئله تنوع تمايلات جنسی افراد گسترش يافته به همان نسبت هم همجنسگرايان راحتتر زندگی می کنند. ميتوان گفت که اختناق فرهنگی-اجتماعی و محدوديت در گردش اطلاعات است که به تصورات غلط در مورد همجنسگرايی در اذهان مردم دامن زده و در نتيجه فهم و درک آن را هم مشکل می کند.
غم و غصه خوردن و دلسوزی خانواده مينواند برای فرزندشان باشد و يا برای خود (خانواده) که دچار " چنين مصيبتی" شده است و در ادای جملاتی مانند " من ميخواستم پدر / مادر بزرگ شوم." يا " تو مرا از نوه داشتن محروم کردی." و امثال اينها بروز بيرونی بيابد.
جالب است بدانيم که همجنسگرايان در هر جامعه ای با يکسری مسائل و توجيهات مشابهی مواجه ميشوند، برای نمونه همين موضوع بچه دار شدن. همجنسگرايان جوامع غربی هم زمانی با همين مسائلی درگير بودند که امروز همجنسگرايان کشور ما با آنها درگيرند. همراه با پيشرفت اجتماعی و گسترش آگاهی مردم همجنسگرايان جوامع غربی موفق به حل اين مسئله شدند و مدتهاست که با استفاده از لقاح مصنوعی صاحب فرزند می شوند يا اينکه يک زن و مرد همجنسگرا طبق يک قرارداد متقابل با هم دارای فرزند شده و در نگهداری و تربيت کودک مشترکآ سهيم ميشوند. گسترش مفهوم خانواده در دمکراسی های غربی چنين کاری را ممکن کرده و ما اميدواريم که در کشور خودمان هم چنين شود. ( گسترش مفهوم خانواده در خدمت مبارزات آزادی زنان و همچنين حقوق زنان سرپرست خانوداه و خانواده های تک سرپرست هم هست.)
ممکن است گفته شود که اين چيزها برای جامعه ايران زود است. اما ما ميتوانيم از خود و از حداقلها شروع کنيم و حداقل ترين و کم هزينه ترين کار همانا احترام به همجنسگرايان و پذيرش تمایل جنسی فرزند خودمان است.
از ياد نبايد برد که نداشتن فرزند مختص همجنسگرايان نيست و بسياری از خانوادها هم توان توليد مثل ندارند. از آن مهمتر، عاقلانه تر، متمدن تر و انسانی تر اينکه به همجنسگرايان فرصت داده شود که با خود، خانواده خود و همينطور اجتماع خود صادق باشند و خود را آنطور که هستند معرفی کنند نه اينکه با تحميل فشار به آنها، مجبورشان کنيم بر خلاف ميل و خواسته خود و صرفآ برای ارضای نا آگاهی های اجتماعی نقاب بر چهره زنند. با نقاب زندگی کردن فرزند ما را از شناخت واقعی او محروم می کند. از طرف ديگر ممکن است او را بالاجبار به ازدواج با غير همجنس سوق دهد و او مجبور شود عمری را در کنار کسی بگذراند که طبيعتش هيچ تمايلی نسبت به همسرش در او بر نمی انگيزاند. چنين همسری هم در کنار اين فرد همجنسگرا از چشيدن طعم زندگی و خوشبختی و لذت جنسی محروم خواهد بود، به همين دليل حق انتخاب و اختيار دادن به همجنسگرايان که بر اساس تمايلات و طبيعت خود زندگی کنند در خدمت منافع ديگر افراد جامعه نيز خواهد بود. هستند خانواده هايی که شيوه برخورد ديگری دارند. مثلآ رو به فرزند خود می گويند " تو همجنسگرا هستی؟ خب باش ولی ما نمی خواهيم دوستان تو را ببينيم."
اين مسئله فوق العاده مهمی است ؛ اگر شما برای ديدار عروس و يا داماد خود آنهمه شوق و ذوق بخرج می دهيد چرا از ملاقات با شريک زندگی فرزند همجنسگرای خود سرباز می زنيد؟ اين سرشکستگی ممکن است گران تمام شود و فرزندتان را به قطع رابطه با شما ترغيب کند. هر انسانی با هر تمايلی که دارد مايل است که يار و شريک زندگی داشته باشد تا عشق و مهر و محبت و راز و نياز خود را با او مبادله کند، پس صحيح نيست که يار زندگی فرزندمان را تحريم کنيم و احساسات و عواطف هر دوی آنها را جريحه دار سازيم. بلعکس، پذيرش همراه و همراز فرزندتان هم اعتماد به نفس او را تقويت و هم به عمقی تر شدن رابطه اش با خانواده و فاميل کمک ميرساند. بخصوص که هر انسانی نياز به اين دارد که خانواده، دوستان، اطرافيان و کلآ اجتماعی که در آن زندگی می کند، او و زندگی او را بنوعی تآئيد کنند؛ امری که به زندگی ما نوعی واقعيت می بخشد. همجنسگرايانی که چنين روابط سالم و همه جانبه ای با خانواده های خود دارند، در عمل به وفادارترين فرزندان والدين خود تبديل ميشوند.
تقصير را به گردن ديگران انداختن
مقصر شمردن خود و ديگران به همجنسگرا شدن فرزند نوع ديگری از واکنشهای معمول و متداول والدين است. " تقصير دوستانت است. ما گفتيم که با اينها نگرد." و يا " آقا / خانم رفته غربی شده" و يا " با يک مرد مسن تر از خودش رابطه گرفته" و يا " اين نتيجه تجربه بد از رابطه با جنس مخالف است." و يا " تقصير ماست که اينقدر بهت آزادی داديم." يا " تقصير خود ماست که مواظبش نبوديم" يا " آيا من در خانه خيلی تحکم می کردم؟" يا " آيا من پدر قاطعی نبودم؟" و امثال اينها.
تا زمانی که ما همجنسگرايی و تمايل به همجنس را يک امر زشت و يا گناه و کثيف و بد بدانيم، نياز به مقصر شمردن خود و ديگران همچنان پا بر جا خواهد بود. اما اگر نگاه ما به مسئله عوض شود، موضوع خود بخود حل خواهد شد. علاوه بر آن نه فرزند "کاملی" در دنيا وجود داشته و نه خانواده " کامل و ايده آلی". همه چيز نسبی است و کسی هم مقصر نيست. ما همه انسانيم با همه اشکالاتی که شامل حال همه ميشود. مهمتر از آن اين است که هيچکس حتی پدر و مادر مسئول تمايل جنسی فرزند خود نيستند همانطور که مسئول گرايش جنسی خودشان هم نمی باشد. پس نه مادر گناهکار است نه پدر و نه دوستان ،معلم يا هر کس ديگری. خود فرزندتان هم مقصر نيست. مشکل همانا ذهنيت اجتماعی است که ما را به اينهمه خود خوری وا می دارد. و راه حل هم تسليم تفکرات کهنه و عقبمانده نشدن است و بس. والدين با پذيرش تمايل جنسی فرزند خود و حمايت از او هم به استحکام روابط خانوادگی خود کمک ميکنند و هم به بهتر شدن فضای عمومی جامعه در اين رابطه مساعدت می نمايند.
پشت کردن به فرهنگ و ارزشهای اجتماعی
بعضی از خانواده ها ممکن است اينطور استدلال کنند که همه اينها که گفته شد، درست و خوب اما آخر همجنسگرايی با ارزشها و اخلاق دينی-اجتماعی کشور ما نمیخورد. اين يک پديده غربی است و ما نمی توانيم آن را بپذيريم.در جواب سئوالاتی اينچنين بايد گفت که هر اجتماعی در حال تغيير و تحول است. انسانها هم عوض ميشوند و بهمراه خود جامعه را متحول می کنند. معنای اين حرف اين نيست که ما بايد همه ارزشهای اجتماعی خود را عوض کنيم، اما هر کشور و جامعه ای نيازمند بازنگری ارزشها و آرمانهای خود می باشد و گرنه نسبت به جوامع ديگر دچار ايستا و عقب ماندگی خواهد شد.ارزش گذاری و نگاه ما ايرانيان به پديده همجنسخواهی هم شامل همين نياز به بازنگری است. آنهايی که با پاسخهای ساده مبنی بر غربی بودن اين پديده اصرار می ورزند يا سفسطه ميکنند و تنها در پی اقناع ذهنهای ساده هستند يا واقعآ تاريخ نمی دانند. اينها در پی تلطِف روابط انسانها و گسترش احترام به حقوق فردی نيستند بلکه به ادامه سرکوب و خشونت و بی منطقی و نا آگاهی ها کمک می کنند.
همجنسگرايی و همجنس خواهی در طول تاريخ بوده و خواهد بود و فشار و کشت و کشتار اين انسانها در طول تاريخ ه عملآ اثری نداشته است. از اين که بگذريم علم امروزی ثابت کرده که اين تمايل انحراف يا بيماری نيست، در همه جوامع انسانی هست و بعنوان جزئی از حقوق بشر بايد آن را برسميت شناخت. نکته ديگه اينکه جنسيت و سکس غربی و شرقی ندارد بلکه يک نياز مهم انسانی است، حا ل گيريم که عده ای از انسانها احساس ديگری دارند. پس چه بهتر که ما اجتماع وخود و اعتقادات خويش را به سمت حمايت هر چه بيشتر از فرزندان و شهروندان جامعه سوق دهيم نه اينکه بخشی از انسانهای جامعه خود را به غلط قربانی ارزشهای به ارث رسيده غير علمی و آغشته به تعصب، کنيم. هر آنگاه بياد آوريم که در کشورهای غربی هم وضع همين بوده و تنها در 40-30 سال اخير است که در نتيجه رشد دمکراسی، شرايط زندگی همجنسگرايان آن جوامع هم بهبود يافته، آنوقت هم درک تعصبات امروزی و دوری گرفتن از آنها راحتتر ميشود و هم کنار آمدن با پديده همجنسگرايی فرزندان خود.
حالا چه کنيم؟
اين سئوالی است که دير يا زود والدين همجنسگرايان از خود می پرسند.شرايط و وضعيت هر خانواده ای متفاوت است و به همين دليل نميتوان برای همه نسخه واحدی تجويز کرد. با اينهمه با توجه به تجارب رعايت نکات زير ممکن است کمک خوبی برای حل مسئله باشند:
صحبت با فرزند در فضائی آرام و بدور از خشونت و عصبانيت. به او فرصت دهيد مسئله را بيشتر توضيح دهد يا اگر نوشته و مطالبی در اينباره دارد به شما بدهد که بخوانيد. گفتگو با فرزندتان و دوستان او باعث ميشود که دايره ديد شما نسبت به مسئله گسترش پيدا کند و علاوه بر آن فرصتی به شما می دهد تا ترس، اضطراب، نگرانی و غم و غصه خود را با کسی که به شما نزديک است و درکتان می کند، قسمت کرده و احساس سبکی بکنيد. صحبت با فرزند همينطور به تقويت اعتماد به نفس والدين کمک کرده و آنها را به حمايت از فرزند خود تشويثق می کند؛ امری که به نوبه خود اعتماد به نفس فرزند را هم بيشتر و به عمقی تر شدن رابطه طرفين منجر می گردد.
همه اينها هفت خوان مسير پذيرش همجنسگرايی فرزند توسط والدين است و مطمئن باشيد که بسياری از خانواده های ديگر هم همين مسير را طی کرده يا خواهند کردو شما تنها نيستيد. از تصميمات عجولانه بپرهيزيد. حتی ميتوان گفت " فعلآ حرفی ندارم و احتياج به اين دارم که روی مسئله فکر کنم اما اگر مطلبی يا کتابی در اين باره داری بده تا نگاهی بيندازم."و بهترین و سالمترین راه این است که بروید با یک سکسولوژیست در این باره صحبت کنید .
موفق باشید
۲ نظر:
سلام یک سوال دارم اگر لطف کنید و پاسخش را به من بدهید خیلی ممنونتان میشوم.
آیا همجنس گراها از بدو تولدشان به هم جنسشان گرایش ئارند؟ و یا خودشان در طول زندگی به این نتیجه میرسند که همجنس گرا هستند؟
یه سوال دیگه هم دارم و اون اینکه آیا در لزبین ها هم فاعل و مفعول وجود دارد و یا نه؟
یعنی در روابط جنسی این مسائل رعایت میشود و یا خیر؟
خیلی از پاسخگوئیتان خانم دکتر تشکر میکنم.
موفق باشید.
روزنگار هنر از شهریور 1387 برای انعکاس اخبار وب سایت های همجنسگرایان ایرانی آغاز به کار کرد
http://rooznegarma.blogfa.com
rooznegarma@yahoo.com
روزنگار هنر
ارسال یک نظر