یکشنبه، مهر ۳۰، ۱۳۸۵

هندونه

الان تقريبا دو سه روزي ميشه كه دشارژ هستم. دليلش را هم البته مي دانم.توي يك مقاله علمي خوندم كه چيزهايي كه ما مي خوريم رابطه مستقيمي با اخلاقيات ما دارن،‌ يعني ممكنه كه ما غذايي بخوريم كه به سبب اون غذا اخلاقمون خوب يا بد بشه. الان دقيقا چهار روزه كه يكي از دندونهاي من خونريزي داره و صبح كه غرغره ميكنم كلي خون از گلوم بالا مياد و اين بدين معني است كه من شبها خونخوار مي شم پس طبيعي است كه حالم سر جاش نباشه چون چيزي را ميخورم كه غذاي من نيست بلكه غذاي خون آشام است پس نتيجه ميگيريم كه ظرف چند روز آينده يا من خون آشام ميشم يا آدم خوار.* امروز يك نفر چندين هندونه شيرين زد زير بغلم! من هم هي سعي كردم كه بگم در اين زمينه كه شما ميفرماييد من تازه كارم. البته خداييش در يك سطحيم. بعد از كمي فكر كردن به خودم گفتم مگه چيزي ازم كم ميشه كه چند تا هم من هندونه بذارم زير بغلش؟! اين كار را كردم و تا آخر برنامه همش بهم چشمك ميزديم. خب بابا جون وقتي دو نفر با هم هم سطح هستن بايد يكجوري جيك وپيك داشته باشن ديگه! اصلا ما آدمها ميميريم براي اينكه يكي ازمون تعريف كنه! خب اگر ميبيني حتي به اندازه يك اپسيلون هم حقيقت داره پس بي معطلي هندونه هاي به شرط چاقو را بنداز بغل طرف تا وانتت بارش سبك بشه و خدا و خلق خدا هم بهره اي ببرند و خوشحال برن خونشون و توي وبلاگشون بنويسن و كلي حال بكنن و انرژي مثبت بگيرن! آخ كه من كشته مرده اين انرژي مثبت هستم!!!!

هیچ نظری موجود نیست: