دوشنبه، آبان ۰۸، ۱۳۸۵

سکسِ زودرس!

پایین آمدن سن شروع به انجام سکس، چه نقشی در جامعه دارد؟ آیا باعث آزادی جوانان و نوجوانان می شود یا آنان را وابسته تر می سازد؟
تبلیغات، رسانه های عمومی، اقتصاد و سیاست چه نقشی در این امر دارند؟ والدین، محصلین، دکترها و جامعه شناسان در این باره چه می گویند؟

سئوال مهمی است.
تحقیقات نشان می دهد که دختران و پسران بسیار زودتر از آن چه تصور می شود، به سکس روی می آورند. متوسط این سن، در حال حاضر 15 سال است که نسبت به 10 سال پیش، یک سال کمتر شده است. در حال حاضر از هر 10 دختر 14 ساله، یکی با پسری هم بستر شده است. این تحقیقات ثابت می کند که سکس زودرس بین نوجوانان ارتباط مستقیم با بلوغ زودرس کودکان دارد. هم اکنون در کشورهای غربی، بلوغ جنسی هر ساله 2 ماه زودتر اتفاق می افتد. دخترانی که در سال های 60 به دنیا آمده اند، اولین بار با 13 سال و نیم پریود شده اند. آن هاییکه در سال های 70 پا به دنیا گذاشته اند با 12 سال و 2 ماه و امروزه دختران به طور متوسط در سنین 11 سال و نیم پریود می شوند و اگر به همین ترتیب پیش برویم، در سال 2010 کودکان در سنین 10 سالگی به بلوغ جنسی می رسند.

اما سئوال اصلی این جاست که آیا دختران و پسرانی که چنین زود به بلوغ جنسی می رسند، برای انجام سکس نیز بالغ می باشند؟ پاسخ بسیاری از محققان منفی است. نوجوانان امروزی با وجود بلوغ زودرس فیزیکی، هنوز با بلوغ روحی و روانی فاصله زیادی دارند. اختلاف میان بلوغ جسمی و جنسی با بلوغ فکری و اجتماعی روز به روز بیشتر می شود و آن هم بدون این که به مسئولیتی که در یک رابطه جنسی وجود دارد، اندیشیده شود، بدون آن که به عواقب آن، به وابستگی های ناشی از آن و ترس هایی که بعد از آن گریبان گیر دو طرف می شود، تفکر و تأملی انجام گیرد. چنین تفکر و تأملی، باوجودی که بلوغ جنسی و جسمی کامل است، در یک سکس زودرس، به آسانی به فراموشی سپرده میشود.

جوانان ما در جامعه ای بزرگ می شوند که در امر اطلاعات رسانی و آگاهی جنسی، درهم ریختگی عجیبی وجود دارد. از طرفی اطلاعات بی حد و مرز در رسانه های عمومی و از طرف دیگر روشن گری و آگاهی رسانی بسیار محدود در حیطه خانواده و مدرسه و گاها اطلاعات غلط و اشتباه در محدوده دوستان. چنین آشفتگی ای تأثیرات بسیار عمیقی در میان نوجوانان و گرایشات جنسی آنان باقی می گذارد. آن ها هریک با برداشت شخصی و منحصر به فرد از این اطلاعات، سناریوی سکس را در ذهن خود طراحی می کنند. به ویژه دختران نوجوان اساسا به دنبال تأیید هویت خود و پذیرفته شدن در محیط دوستان خود، دست به این کار می زنند و قبل از انجام سکس، غالبا تصورات اشتباهی از آن داشته اند.

نتیجه آن که میزان بارداری در میان نوجوانان به طور مداوم رو به بالا می رود. برای مثال در آلمان، در سال 1996 این تعداد هنوز حدود 9 هزار و 500 نفر بود. در سال 2001، 13هزار دختر زیر 18 سال باردار شدند و در سال 2005 این میزان به 15 هزار نفر رسید. از هر 10 مادر زیر 18 سال، یکی زیر 14 سال سن دارد و به همین ترتیب میزان بارداری در میان دختران 10 تا 14 ساله افزایش می یابد.

تحقیقات حاکی از آن است که هر چه سن انجام سکس پایین تر باشد، توجه به جلوگیری از بارداری نیز تخفیف می یابد. از هر 5 دختری که در سنین 14 و 15، اولین رابطه جنسی خود را انجام می دهند، تنها یک نفر به جلوگیری از بارداری می اندیشد. این در شرایطی است که آلمان به لحاظ آمار بارداری میان نوجوانان، در کشورهای اروپایی، در رده متوسط قرار دارد. یعنی 16 نفر از 1000 دختر نوجوان. فرانسه، با میزان 20 نفر از 1000 دختر در رده بالای آلمان قرار می گیرد و هلند با میزان 8 دختر از 1000 نفر در پایین لیست قرار گرفته است. آمریکا اما، با 80 دختر از 1000 نفر با فاصله زیادی در رأس این آمار جای دارد. یعنی سالانه 860 هزار نوجوان در ایالات متحده آمریکا باردار می شوند. جالب این جاست که اکثریت قاطع این تعداد در ایالت های جنوبی کشور که محافظه کاران در آن قدرت دارند، زندگی می کنند. در ایالت هایی که در آن ها بسیار زیاد از کلیسا صحبت می شود و بسیار کم از کندوم و وسایل پیش گیری از بارداری!

جنبش بنیادگرایان مسیحی نه تنها در آمریکا تبلیغات وسیعی به راه انداخته اند، و کم کم جاپای آ نان را در کشورهای اروپایی نیز مشاهده می کنیم. آن ها با شعار "عشق حقیقی در انتظار است"، ظاهرا در تقابل با سکس قبل از ازدواج، اما در عمل با منع هر گونه روشن گری درباره سکس و عواقب آن، مثل استفاده از وسایل پیش گیری از بارداری، ممنوعیت کورتاژ و غیره، جنبشی به راه انداخته اند و شعبه های خود را در اروپا نیز بازگشایی کرده اند.

در چنین شرایطی بسیار مشکل است که به رابطه جنسی میان نوجوانان با یک دید واقع بینانه و با تمامی ابعادش نگریست. نگرش صحیح به رابطه جنسی میان نوجوانان، آگاهی و روشن گری به مراتب بیشتر و دقیق تری نسبت به گذشته می طلبد.

امروزه از هر 5 دختر نوجوانی که برای اولین بار به یک رابطه جنسی کشیده می شوند، یک نفر به خاطر "او" به آن تن می دهد و چهارپنجم این دختران به خاطر میل و کشش خود و یا اساسا کنجکاوی، برای اولین بار رابطه جنسی می گیرند. در حالی که همین میزان در سال 1970، برعکس بود و 4 نفر از 5 دختر، تنها به خاطر میل و تقاضای دوست پسر خود به این کار دست می زدند. این آمار، خود حاکی از دست یابی به اعتماد به نفس بیشتر میان دختران نوجوان است. اکنون دختران بیشتر از گذشته به تمایل و نیاز خود توجه می کنند تا از روی احساس وظیفه و اجبار تن به درخواست دوست پسر خود بدهند. اما هنوزتا مرحله ایده آل فاصله زیادی وجود دارد.

این ها همه آمار هستند. اما واقعیت طور دیگری عمل می کند. پزشکان و مددکاران اجتماعی روزانه با نوجوانانی برخورد می کنند که تحت فشار و اصرار دوست پسرشان برای اولین بار به انجام سکس دست می زنند و از انجام آن نه تنها لذتی نبرده اند، بلکه پشیمانند و آرزو می کنند تا این کار را انجام نمی دادند. مشکل اصلی این دختران عدم اعتماد به نفس کافی و ترس از دست دادن دوست پسرشان است.

برای این که دقیق تر به مسئله سکس زودرس و به ویژه رابطه جنسی برای اولین بار بپردازیم، طرح یک سئوال ضروری است.
چه زمانی برای داشتن سکس برای اولین بار مناسب است؟

طبیعی است که پاسخ به این سئوال از جانب پدر- مادر یا دختری نوجوان یا زنی با تجربه یا پزشک و یا جامعه شناس، متفاوت است.
در میزگردی که با شرکت والدین، پزشک، دخترنوجوان، مددکار اجتماعی، دختری 22 ساله و یک جامعه شناس برگزار شد، هریک با واکنشی متفاوت به این سئوالات پاسخ گفتند.

خانم مددکار اجتماعی خوش حال است از این که امروزه یک دختر 14 ساله قبل از انجام سکس به دکتر مراجعه کرده و تقاضای نسخه قرص ضدبارداری می کند. زیرا خطر اصلی را در عدم آگاهی نسبت به عواقبی می بیند که سکس برای نوجوانان به بار می آورد. او معتقد است، در شرایطی که میزان حاملگی میان نوجوانان در 15 سال اخیر دو برابر شده است، لازم است به سرعت فکری برای ارائه آگاهی و روشن گری به نوجوانان انجام گیرد.
بسیاری از این دختران نوجوان که نادانسته باردار شده اند، می گویند اگرقبل از انجام سکس، کسی با آن ها صحبت کرده و نتایجی را که سکس برایشان به همراه می آورد، گوش زد کرده بود، آنان دست به این کار نمی زدند و یا آن که آگاهانه و با تهیه وسایل پیش گیری از بارداری رابطه جنسی برقرار می کردند. اغلب این دختران یا خانواده و سرپرستی ندارند و یا اعضای خانواده کاملا بی اعتنا به رفتار آنان هستند.
در این جا گفتنی است که به طور کل، نوجوانان تمایلی به صحبت در باره سکس با والدینشان ندارند و از آنان دوری می جویند. آن ها صحبت با دکتر و یا مددکار اجتماعی را بیشتر می پسندند و اساسا مایلند با دوستانشان صحبت کنند و از آن طریق بیشترین تأثیر را می پذیرند. بنابراین تمرکز اصلی در ارائه آگاهی به نوجوانان، اساسا مدرسه و آکسیون های ویژه در این رابطه است که می بایست از طریق دولت ها و تخصیص بودجه انجام گیرد.
البته واکنش های اشتباه از جانب والدین عامل مؤثر در اجتناب نوجوانان از صحبت و مشورت با خانواده است. در واقع این پدران و مادران هستند که می باید در وهله اول مورد آگاهی و مشاوره قرار گیرند و نحوه روبرو شدن با سئوالات فرزندانشان را درباره سکس، آموزش ببینند. برخی از خانواده ها حرف زدن از سکس را تابو کرده اند و متأسفانه روشن گری در این رابطه را مقدمه ای می بینند بر سوق دادن نوجوانان به سوی سکس زودرس!

دختر 22 ساله ای که در میزگرد شرکت کرده است، معتقد است که در اجتماع کنونی، اگر دختری با 18-17سال هنوز سکس نداشته باشد، دچار مشکلات روحی و شخصیتی میشود و اعتماد به نفس خود را از دست می دهد. از نظراو دختران نوجوان دلایل زیادی درانجام سکس برای اولین بار دارند. از جمله کنجکاوی، تحت فشار دوست پسر قرار گرفتن، عدم اعتماد به نفس کافی و مورد محبوبیت قرار گرفتن در پیرامون خود، دلایل اولیه برای اولین رابطه جنسی است. چنین دخترانی در مراحل بعد از بلوغ جنسی، خود را چاق و زشت احساس می کنند و در این شرایط کسی پیدا می شود که به او اظهار عشق می کند و به این وسیله او را تأیید می کند. دختر هویت خود را در چنین رابطه ای تثبیت شده می یابد و احساس ارزش می کند. احساس لذت و نیاز جنسی تنها فاکتورهایی هستند که دختران نوجوان هنگام انجام سکس، آن ها را نادیده می گیرند. اکثریت قاطع دخترانی که برای اولین بار رابطه جنسی برقرار می کنند، هیچ گونه لذتی نمی برند و تا مدت های مدید از آن بیزار می شوند. اما حرف زدن در این باره میان نوجوانان، تابو است. کسی اعتراف نمی کند که هیچ لذتی از این کار نبرده است. آن ها از این که سکس داشته اند، احساس افتخار می کنند و آن را در میان دوستانشان ابراز می کنند اما درباره احساسشان و این که چه برداشتی و چه تجربه ای از این عمل به دست آورده اند، صحبتی نمی کنند. در حالی که انجام سکس بدون لذت و احساس، می تواند تجربه بسیار تلخی برای یک نوجوان باشد. آمار نشان می دهد که 80 درصد دختران نوجوان آرزو می کنند که این کار را انجام نمی دادند و هنوز چند سال صبر می کردند. در واقع اکثریت قاطع دختران نوجوان بعد از انجام سکس، از انجام آن پشیمان می شوند.

یکی از مسائلی که غالبا بین دختران و پسران نوجوان مشاهده می شود، پزدادن و ابراز داشتن سکس به دروغ است. آن ها از این طریق هویتی برای خود کسب می کنند و به این ترتیب در جمع پذیرفته می شوند. اما همین امر باعث می شود تا سایر نوجوانان نیز با این تصور که نباید از دیگران عقب بمانند و اگر سکس نداشته باشند، مدرن و امروزی نیستند، با سرعت بیشتری به انجام زودرس رابطه جنسی بپردازند. هم چنین به علت تبلیغات وسیعی که در رسانه های عمومی، مجلات، تلویزیون و فیلم های ویدئویی راجع به سکس انجام می گیرد، تصور غلطی در میان نوجوانان به وجود می آورد. در یک همه پرسی از نوجوانان 14-13 ساله، در باره میزان انجام سکس در همین سنین، اکثرا به 70-60 درصد و گاها به 90 درصد اشاره کرده اند. در حالی که آمار هنوز از 10 درصد حکایت می کند. هم اکنون از هر 10 دختر نوجوان، یکی دست به عمل سکس می زند. آگاهی به این امر خود یکی از موارد مهم ارائه روشن گری به نوجوانان می باشد.

با وجود رشته سکسوآل در مدارس و تدریس آن در دو مرحله ابتدایی و راهنمایی و روشن گری در این مورد، نوجوانان ما از عدم آگاهی کافی در رنجند. اطلاعات آن ها اکثرا نادقیق و مبهم هستند و از جزئیات آگاهی ندارند. آن ها غالبا اطلاع ندارند که انجام سکس چه عواقبی می تواند داشته باشد. برخی سئوال می کنند، آیا ممکن است در اولین عمل رابطه جنسی، بارداری رخ دهد؟
این امر نشان می دهد که روشن گری درباره سکسوآل نباید به چند ساعت تدریس در سطح یک کلاس بسنده شود، بلکه نوجوانان می بایست این امکان را داشته باشند تا تک تک ، مورد خطاب و مشاوره قرار گیرند و کلیا ت تا جزئیات مربوط به سکس و مشخصه های آن برایشان روشن شود. کتاب های آگاه گرانه میبایست با زبان ساده قادر به توضیح مراحل سکس و نتایج ناشی از آن بوده و به نوجوانان معرفی گردند. یکی از مسائلی که باید در ارائه آگاهی به نوجوانان مورد نظر قرار گیرد، امراضی هستند که از طریق سکس، امکان ابتلاء به آن ها فراهم می شود. مثل ایدز، هپاتیت ب و سایر امراض مقاربتی. نوجوانان اگر قبل از انجام سکس به پزشک مراجعه کنند، اساسا به علت دریافت نسخه قرص ضد بارداری است و کمتر کسی به این گونه امراض فکر می کند. در حالی که میزان این قبیل امراض نیز با توجه به انجام سکس زود رس و عدم وجود آگاهی دقیق، به سرعت بالا میرود. این درحالی ست که پسران نوجوان اکثرا انتظار دارند تا دختر به فکر پیش گیری باشد و یک دختر نوجوان نیز کمتر به این فکر می کند که با خود کندوم حمل کند و در نتیجه عمل سکس اتفاق می افتد، بدون آن که جلوگیری به عمل آید.
تحقیقات نشان می دهد که ازهر 10 دختر 17 ساله، یکی مبتلا به انواع بیماری های مقاربتی که از باکتری ناشی می شود، می باشد. این باکتری به طور معمول در لوله های تخم دان خانه کرده و شخص را نازا می سازد.

یکی از مؤثرترین طرقی که باعث ازدیاد اعتماد به نفس میان نوجوانان به ویژه دختران می شود، این است که از دوران ابتدایی توسط آکسیون های مختلف، راه های دریافت اعتماد به نفس به کودکان آموزش داده شود. کودکان باید با شعار "بدن من به خودم تعلق دارد" بزرگ شوند. جوانب مختلف این شعار در زندگی روزمره کودک باید شناسانده شود و به این ترتیب آگاهی اولیه در مورد حفاظت از این مالکیت در هر عرصه ای به کودک ارائه شود. کودک باید یاد بگیرد که گفتن "نه" حق اوست و او باید در هر جایی که نمی خواهد، از این کلمه استفاده کند. در اتوبوس که با تماس بدنی از او سوءاستفاده می شود، یا در خانه که مورد خشونت قرار می گیرد و یا در نوجوانی که دوست پسرش او را مجبور به سکس می کند. کودک باید در سنین ابتدایی یاد بگیرد از بدن خود دفاع کند و با شعار "من قوی هستم" مرز خود را روشن کند. کودک باید برای خود روشن کند که کیست و چه می خواهد.

جامعه شناسی که در میز گرد شرکت کرده، می گوید، بسیاری بر این عقیده اند که چون دختران به لحاظ هورمونی و فیزیکی زودتر از پسران هم سن خود به بلوغ می رسند، پس آمادگی بیشتری برای انجام سکس دارند. درحالی که این برداشت اشتباه است. درست است که دختران نسبت به پسران هم سن خود زودتر به مرحله بلوغ می رسند، اما همین دختران به لحاظ روحی، روانی و اجتماعی به بلوغ نرسیده و نباید صرفا بلوغ جنسی و فیزیکی را ملاک قرار داد. در چنین حالتی معمولا دختران نوجوان با پسرانی هم بستر می شوند که چند سال از آنان بزرگ ترند و در نتیجه تأثیرات بسیار منفی تری نیز به جای می ماند. تفاوت بسیار بزرگی است که دختر و پسر 14 ساله ای به انجام سکس بپردازند یا دختر 14 ساله و پسر 18 ساله به این کار دست بزنند.

نکته ای که امروزه در جامعه مطرح است، تفاوتی ست که اجتماع میان دختران و پسرانی که به رابطه جنسی می پردازند، قائل است. قضاوت جامعه هم چنان مثل گذشته بی رحمانه است. دختری که چند دوست پسر عوض می کند و با آن ها هم بستر می شود، به عنوان "فاحشه" و "خراب" در مدرسه و پیرامون خود انگشت نما می شود. اما نگرش در مورد این گونه اعمال پسران، نرمال و طبیعی به نظر می آید. این تفاوت در رابطه با دختران و پسران کشورهای جهان سوم به حد اعلاء خود می رسد. بسیاری از دختران، هنگام ازدواج از پزشکان خود تقاضای دوختن پرده بکارت خود را می کنند. اما پسران ابائی ندارند که بعد از چندین رابطه جنسی و اعتراف به آن، با همسر آینده خود ازدواج کنند.
اما تفاوت بزرگ بین دختران و پسران تنها در حیطه سکس عمل نمی کند. مهم تر از آن تفاوتی ست که جامعه به طور آگاهانه و هدف مند در رشد و نمو اجتماعی دختران و پسران فرمان می دهد. در شرایطی که پسران برای ترسیم آینده خود، انواع و اقسام امکانات را از قبیل تکنیک، سیاست، ورزش و غیره، در پیش روی خود دارند که ربطی به سکس ندارد، دختران، اساسا به سوی اهدافی جلب می شوند که به جنسیت آنان ارتباط دارد. در این رابطه مطبوعات و رسانه های عمومی نقش بزرگی بازی می کنند. در هر مجله ای که به نوجوانان اختصاص دارد، یک صف طولانی از مد، آرایش و مشاوره های سکسی برای دختران ردیف شده است. در این مجلات که سابقا مقالاتی اساسا در رابطه با کاردستی، مسائل احساسی، نگاه داری حیوانات خانگی و از این قبیل مطالب یافت می شد، امروزه درباره سکس، چگونگی لذت بردن، اشکال مختلف انجام سکس، چگونگی جلب توجه پسران و غیره نوشته شده و به تصویر گذاشته می شود. این ها مجله هایی هستند که غالبا کودکان و نوجوانان از 10 تا 14-13 سال به آن توجه و علاقه نشان می دهند. چنین مطالب و تصاویری را نه تنها در مجلات، بلکه در تلویزیون و فیلم های ویدئویی نیز که در دست رس همگان قرار دارد، می توان به کرات دید. چنین تبلیغات گسترده ای باعث گم راهی اذهان می شود.

در رابطه با سئوال چه سنی برای داشتن سکس خطرناک است، نظرات متفاوت است. آقای دکتری پاسخ می دهد: هیچ گاه! و ادامه می دهد، خطر آن جاست که نوجوان را از داشتن سکس منع کنند. البته او مرز میان کودکی و نوجوانی را روشن نمی کند. آیا می توان سن مشخصی را برای همه نوجوانان تعیین کرد و آن را پایان کودکی نامید؟ پاسخ منفی است. آیا دوره بلوغ و پایان آن در همه، یک سان است؟ پاسخ منفی است. آیا بعد از پایان دوره بلوغ، آمادگی هر فرد برای انجام سکس، یک سان است؟ پاسخ منفی است.
یک نوجوان در عمل و در لحظه های زندگی سکسی خود متوجه می شود که سکس، بسیار پیچیده تر از آن است که تصور می کرده و تنها با چشمه لذت خواندن آن، نمی توان آن را توضیح داد. سکس می تواند چشمه ترس، شرم، درد و رنج نیز باشد. خطر واقعی آن جاست که سکس، بسیار زود، هم راه با خشونت ویا ناخواسته وارد زندگی این نوجوان شود. به این خطر اما، صنایع مواد آرایشی، صنایع باربی سازی، و نشریات راه نمای سکس در جامعه اعتنایی نمی کنند. آن ها وظیفه دارند تا کودکان و نوجوانان را به سویی رانند که بیشترین سود را نصیبشان می کند.

امروزه نوجوانان در جامعه مرزی نمی شناسند. نباید ها و اجازه نداشتن ها، جای گاه خود را در خانواده از دست داده است. در گذشته دورانی وجود داشت که نوجوانان مجاز به انجام هر کاری نبودند، بعد از آن دورانی پدید آمد که آن ها اجازه داشتند هر کار که می خواهند انجام دهند. اکنون اما، دوره جدیدی پدید آمده است. امروزه نوجوانان خود را موظف به انجام هر کاری که امکان پذیر است، می دانند و دست به آن می زنند.
طبیعتا پزشکان و یا مددکاران اجتماعی نمی توانند نقش خانواده و سرپرست را برای یک نوجوان بازی کنند. در وهله اول، این والدین هستند که باید فرزند خود را با شیوه تربیتی و قواعد مشخصی به جامعه بفرستند و بر اعمال او نظارت به عمل آورند.
امروزه شاهد آن هستیم که بچه های مدارس ابتدائی با خود تلفن دستی حمل می کنند و هریک دارای دست گاه MP3 هستند. عامل اصلی چنین روی کردی در جامعه، در وهله اول صنایع و کنسرن ها و به تبع آن ها، تبلیغات و رسانه های عمومی می باشند.

پرهیزگاری مقدس

مدت های مدیدی ست که بنیادگرایان مسیحی در آمریکا تلاش می کنند تا جوانان را از انجام عمل سکس قبل از ازدواج منع کنند. آن ها گروه های مختلفی به راه انداخته اند و با یک انگشتر سمبلیک که طی مراسمی در کلیسا، به دستان جوان مورد نظر می کنند، آنان را متعهد به عدم انجام رابطه جنسی قبل از ازدواج می نمایند.
بودجه این آکسیون در زمان بوش به 206 میلیون دلار در سال رسیده است. تقریبا 89 میلیون دلار بیشتر از سال 2003. در حالی که بودجه تدریس رشته سکسوآل در مدارس و رساندن آگاهی به نوجوانان در حد 48 میلیون دلار پایین آمده است. یعنی 4 برابر کم تر از بودجه تبلیغ پرهیزگاری و پارسایی در میان نوجوانان.
از طرف دیگر بارداری در میان نوجوانان در ایالت های آمریکا بی داد می کند. برای مثال آمار بارداری نوجوانان در یکی از ایالت های آمریکا تقریبا 5 برابر بارداری نوجوانان در آلمان است. در اکثر مدارس این ایالت، بخشی از ساعت های درس سکسوآل و روشن گری در میان نوجوانان حذف شده و به جای آن، اساسا به تبلیغ پرهیزگاری و پارسایی پرداخته می شود.

جنبش پرهیزگاری، به ویژه در آمریکا در 10 سال اخیر رشد و نمو کرده و اکنون به میزان5\2 میلیون جوان رسیده است. آن ها اعتقادی به پیش گیری از بارداری ندارند و تنها راه پیش گیری از بارداری را پرهیزگاری و عدم داشتن سکس می دانند. استفاده از کندوم و سایر وسایل پیش گیری را منع می کنند و ازدواج و ازدیاد نسل را به عنوان تنها رابطه سالم و صحیح دو جنس می شناسند. آن ها معتقدند سکس پیش از ازدواج، رابطه صحیح و سالم میان دو جنس را به هم زده و خراب می کند و جز از بین رفتن دوستی و هم چنین اعتماد به نفس، نقش دیگری ندارد!
پیام اصلی تبلیغ پرهیزگاری در این دنیای آشفته، آن است که یا زندگی بدون سکس پیش از ازدواج: یعنی عزت و احترام و شخصیت. و یا زندگی هم راه سکس پیش از ازدواج: یعنی گم راهی و تباهی!
چنین پیامی البته، جدید نیست. پیام اصلی انجیل است که امروزه تکرار می شود. آن چه جدید است، حمایت مالی و معنوی رژیم آمریکا از آن است. از زمانی که بوش بر سر کار آمده است، بر این حمایت چندین برابر افزوده است.
وسایل جلوگیری و امکان کورتاژ تابو محسوب می شود و اطلاعات ناصحیح در رابطه با وسایل پیش گیری از بارداری ارائه می گردد. برای مثال مطرح می شود، کندوم، کمک بزرگی به جلوگیری از سرایت ویروس ایدز نمی کند و حتی اعلام می کنند که 31 درصد عدم موفقیت از سرایت ایدز مشاهده شده است.......... در حالی که یک آمار علمی حکایت از موفقیت کندوم به میزان 98 درصد پیش گیری از سرایت ایدز دارد.

طبق آمار اکثر نوجوانانی که به آکسیون پرهیزگاری جلب می شوند، حداکثر بعد از 18 ماه به قولی که داده اند و قسمی که خورده اند، پشت پا می زنند و این در حالی است که آنها نه اعتقادی به استفاده از وسایل پیش گیری از بارداری و یا جلوگیری از سرایت بیماری های مقاربتی و ویروسی دارند و نه اطلاعات چندانی در این موارد کسب کرده اند.

سیاستی که بوش در راستای حمایت فعال از پرهیزگاری و پارسایی از یک طرف و از طرف دیگر، حذف ارائه آگاهی در حیطه سکسوآل و عدم استفاده از وسایل جلوگیری هنگام سکس و هم چنین غیرقانونی کردن کورتاژ دارد، جامعه و روابط جنسی در آن را آگاهانه به دوران حاکمیت انجیل و به عصر حجر می راند
!

یکشنبه، آبان ۰۷، ۱۳۸۵

تصوير يك زناشويى

بيچاره دخترك! در توكيو بخت با او هيچ يار نبود. وقتى ديدمش، خيال كردم يك پسربچهء چاق و زشت است. تقريبا ده ثانيه طول كشيد تا متوجه شدم يك دختر است ـ بيست ساله تقريبا. سخت مى شود سن و سال خانم هاى ژاپنى را حدس زد.وقتى كشف كردم آن موجود دختر است، قلبم تپيدن را فراموش كرد.
قدش بود يك متر و هفتاد و پنج و وزنش بود صد و نمى دانم چند كيلو. كسى همراه او بود كه قيافه و جنسيتش را به كل فراموش كرده ام. چون، وقتى فهميدم اين موجود يك دختر است، چيزها و اشخاص ديگر همه اهميت خود را يكباره از دست دادند.او شلوار جين پوشيده بود و يك تى شرت سفيد. نمى دانم چرا لباس هاى تنش را وصف مى كنم. لباس هاش اصلا اهميت ندارد. اينها همه كلمات پوچ است. احتمالا لباس هاى او را با اين قصد ناخودآگاه وصف مى كنم كه مجبور نشوم چيزى را بنويسم كه قصد دارم بنويسم.وقتى دخترك از كنارم رد شد، لبخند زد و من ديدم دندان هاى جلوش به كل ريخته است. دهانش فقط يك حفرهء صورتى بود در قارهء آسيا.مى دانم انسان هايى بدبخت تر از اين دخترك در دنيا پيدا مى شوند، و دخترك احتمالا كس و كارى داشت و دوستانى داشت كه مى توانند به يك دختر چاق و زشترو محبت كنند و او را دوست بدارند ـ دخترى كه شبيه يك پسربچهء زشت است و دندان هاى جلوش هم به كل ريخته و احتمالا يك روز اين دختر هم شوهر مى كند به مردى كه خاطرخواه دختران زشترو و بى دندان است.شايد اين دختر شبيه شما باشد كه اين داستان را مى خوانيد و شايد شما خواهر يا برادر دوقلوى او هستيد و ممكن است گاهى نتوانيد خود را از او بازشناسيد و براى همين گاهى گيج مى شويد و براى پيدا كردن هويت گمشده تان سعى مى كنيد به اين نكته پى ببريد كه كى به كيست و اصلا دنيا دست كيست

شنبه، آبان ۰۶، ۱۳۸۵

این دیگه هندونه نیست

خلاصه بعد از گذشت دو سال من تونستم پوروپوزال خودمو در مورد راه اندازی یک مجموعه زنان در کنار دانشگاه کالیفرنیا به کرسی بشونم ! این موفقیت را به خودم تبریک می گویم .این عکس رو هم که آرام عزیز گرفته مربوطه به لحظات سختی که من داشتم جون می کندم و هیات علمی رو راضی می کردم ! خلاصه اینکه اگه فقط یک سال دیگه صبر کنید یک اتفاق مهم در کنار دانشگاه کالیفرنیا خواهد افتاد مجموعه ای که همه چی توش هست و مال خود خود زنهای ایرانی است ! صبر می کنید.

جمعه، آبان ۰۵، ۱۳۸۵

بي بهونه

تو باز ،‌مثل هميشه با نسيم مي رقصي و مي روي
من ،‌با باران مي گريم و در خاك مي شوم
اما انگار امشب هم فقط قرار است باران بيايد
تا مسيرسياه نگاه سرگردان مرا تا ستاره مان خط خطي كند تا من راه نگاه اين ستاره را گم كنم
همان ستاره اي كه دوست داشتم تو هم آن را ستاره مان خطاب مي كردي
از شبي كه تورفته اي ،‌
نمي دانم كجا ؟!!!
به قول خودت به دنبال حقيقت
اين ستاره مثل من بي تو ،‌تنها همان ستاره اي كه شبها با هم تماشايش مي كرديم
همان ستاره اي كه هنوز با ياد آبي و مهتابي تو بيدار مانده
تنها دلخوشي شبها و خلوتهاي خسته من شده
و من در خلوتهاي بي تو بي خودي خودم ،‌در هجوم خيال خوب تو آنقدر گريه كرده ام
كه ديگر امشب تمام آسمانهاي باراني شده
حالا ديگر ، گريه هايم به جاي آنكه نگاهم را شفاف كنند و دلم را صاف
آسمان را هم تيره وخط خطي مي كنند تا من راه نگاه اين آخرين ستاره را هم گم كنم
آسمان هم كه بدون ماه و خورشيد و ستاره ديگرآسمان نيست
آنقدر باران مي آيد كه من مطمئنم اگر امشب مي خواستي بيايي
تا حالا پشيمان شدي ،‌لااقل باران بهانه غمگين و قشنگي است براي نيامدن امشب،‌
بهانه ات را باور ميكنم
مجبورم!!!!
اما باور كن نمي توانم باور كنم كه من تمام روزهاي آفتابي را هم
بيهوده زير چتر سنگين انتظار تو نفس كشيده ام
نازنین ام ...
اگه توآمدی و ماندی این سه نقطه چین و پر کن!!

یکشنبه، مهر ۳۰، ۱۳۸۵

هندونه

الان تقريبا دو سه روزي ميشه كه دشارژ هستم. دليلش را هم البته مي دانم.توي يك مقاله علمي خوندم كه چيزهايي كه ما مي خوريم رابطه مستقيمي با اخلاقيات ما دارن،‌ يعني ممكنه كه ما غذايي بخوريم كه به سبب اون غذا اخلاقمون خوب يا بد بشه. الان دقيقا چهار روزه كه يكي از دندونهاي من خونريزي داره و صبح كه غرغره ميكنم كلي خون از گلوم بالا مياد و اين بدين معني است كه من شبها خونخوار مي شم پس طبيعي است كه حالم سر جاش نباشه چون چيزي را ميخورم كه غذاي من نيست بلكه غذاي خون آشام است پس نتيجه ميگيريم كه ظرف چند روز آينده يا من خون آشام ميشم يا آدم خوار.* امروز يك نفر چندين هندونه شيرين زد زير بغلم! من هم هي سعي كردم كه بگم در اين زمينه كه شما ميفرماييد من تازه كارم. البته خداييش در يك سطحيم. بعد از كمي فكر كردن به خودم گفتم مگه چيزي ازم كم ميشه كه چند تا هم من هندونه بذارم زير بغلش؟! اين كار را كردم و تا آخر برنامه همش بهم چشمك ميزديم. خب بابا جون وقتي دو نفر با هم هم سطح هستن بايد يكجوري جيك وپيك داشته باشن ديگه! اصلا ما آدمها ميميريم براي اينكه يكي ازمون تعريف كنه! خب اگر ميبيني حتي به اندازه يك اپسيلون هم حقيقت داره پس بي معطلي هندونه هاي به شرط چاقو را بنداز بغل طرف تا وانتت بارش سبك بشه و خدا و خلق خدا هم بهره اي ببرند و خوشحال برن خونشون و توي وبلاگشون بنويسن و كلي حال بكنن و انرژي مثبت بگيرن! آخ كه من كشته مرده اين انرژي مثبت هستم!!!!

دوشنبه، مهر ۲۴، ۱۳۸۵

Yahoo!


دوشنبه، مهر ۱۷، ۱۳۸۵



پنجشنبه، مهر ۱۳، ۱۳۸۵

زیر درخت به بهانه خاطرات یک گلدان يا ...

دلم امروز هوای ایران و خاطراتم را کرده است ، زیر درخت به بهانه خاطرات یک گلدان یا یکماهگی مریلا یا تنهایی دونده یک دو استقامت یا دلتنگیهای کودکی یا نگرانی همراهی و یا فقط به بهانه نشستن زیر درخت :
سالها پیش ، فکر کنم اردیبهشت 61 به بهانه مناسبتی ( زندگی من پر از این بهانه هاست ) گلدانی هدیه گرفتم . این گلدان بود ، گاه در اتاق من ، گاه در اتاقهای دیگر و همراه با گلی یا گیاهی سبز و همیشه شاید به شوخی سراغ آنرا از مادر می گرفتم که گلدان من کجاست ؟ مواظبش باشید . میدانید که مال من است ؟ .... این گلدان بود ، آنروز که قرار شد خانه پدری را ترک کنم ، مادرم در کنار دیگر وسایلم گذاشتش و گفت گلدانت ، یادت نرود . گلدان باز همراهم شد ، در خانه جدید و زندگی جدید . این گلدان هنوز هم هست و معمولا گیاهی سبز در آن شاید آرام نشسته است . دوشب پیش ، آنکه گلدان را هدیه داده بود تماس گرفت و هنوز پس از سالها نیامده گفت که درلوس آنجلس هست و دارد برمیگردد ایران و تازه امروز رد مرا پیدا کرده و بیا فرودگاه ببینمت . واقعا نمیدانم نمیتوانستم بروم فرودگاه ویا نخواستم که بروم ولی اینهم بهانه بود تا من مرور کنم سالهای گذشته را ، انوقتها که در حیاط قدم میزدم در میان آنهمه ازدحام . زیر ورقه ها ، طولانی تر از اصل امتحان می نوشتم ، گاه چندین صفحه و معمولا شبها بود و همراه با نوار گوگوش که بهداد با خجالت و تردید به من داده بود و نمیداند که سالهاست گوش میکنم و با من هست . صدای گوگوش و یاد بهداد و جویندگانش و آن صبحی که قرار بود برای اولین بار مطالب ان بر دیوار نصب شود و همراهی پدر با بهداد و شعرهایی که برایم از شاعران نو می آورد و نمیدانست که من بعضی ها را نمی فهمم و از او یاد میگیرم . از فیلم هایی که میگفت و فیلمهایی که بعدها با هم دیدیم و سینما پارادیزو و شبهای جمعه با بلیطهایی که او برایم میگرفت ، و روزبه ، آن شبی که میرفت و همه با هم به بدرقه رفتیم و آن آخرین دیدارها که حدس میزدم ، آخرین باشد و آخرین حرفها و تلفنی که فردای رفتنم از ایران بود ، حدود ۷ صبح بود که زنگ زد و اولین کسی بود که تبریک می گفت و ستاره ، آخرین بار چند ماه پبش در نمایشگاه کانن دیدمش و همان دیدار کوتاه چه لذتی داشت برای من و مطمئنم که او اینرا نمیداند . هنوز ۲ کارتی که به بهانه ای برایم مفصل نوشته دارم و شادفر ، مدتهاست که ندیدمش ، عجیب سرزندگی داشت و شعر هم میگفت و من چه دیر دانستم و حمیرا ، زمانی گاه به سراغم می آمد و به بهانه مشکلی، با هم از همه چیز می گفتیم و نیما ، آخرین بار سال 1990 دیدمش و چه شبی بود آن شب و چه لذتی داشت دیدار دوستان قدیمی . ستاره را اتفاقی در اورکات دیدمش و فهمیدم که او هم از ایران بیرون زده و حسین تنها ترین کیشوت که حرفهایم را بهتر از بسیاری میفهمید و نوید ،آن صبحی که قرار بود برود استرالیا و زودتر رسیده بودم فرودگاه و خداحافظی و امروز که به گلدان نگاه میکنم .
هنوز کاعذهای رهنوردان را دارم ، شاید روزی وقتش برسد که دورشان بریزم ، شاید ...
آمدنم به آمریکا دو سال و یک ماه و چهارروزه شده و من انقدر درگیر شده ام که گاه خودم را هم از یاد میبرم ، گرچه این قرارم نیست ولی زمان خواهد برد تا بتوانم. و راستش آسان نیست با شرایط جدید کنار آمدن و پیدا کردن خود ، دشوار است و مسئولیتهای جدید زندگی و البته دوست داشتن و احساس تعلق و البته همراه با کمی احساس گنگی . به اعتقاد جامعه شناسان و مردمشناسان ما تازه به جمع مردان و زنان پیوسته ایم .
و یک حس عجیب نسبت به خانواده ، دلم برایشان تنگ شده و داستان این دلتنگی همیشگی است ، همیشگی . و خواهرم ، مدتهاست که میخواهم برایش بنویسم و خواهم نوشت ، همانطور که برای طاها نوشتم و باز هم مینویسم و می گویم .
و همراهم در این روزها و سالها و مخصوصا در این روزها که گاه بسیار پرالتهاب میگذرد و همراهی با او لذت بخشش میکند را را و این خاصیت عشق است
و این درخت که راحت میتوان زیرش نشست و گفت که دلم برای همه تنگ شده و برای همه چیز و نه آنکه امروز ، تلخ است ، نه ، به دلیل آنمه دیروز هم بسیار شیرین بود و من دلم برای همه تنگ شده ، چه انان که یاد کردم و چه بیشتری که ماندند و داستان این دلتنگی همیشگیست و شاید
...

سه‌شنبه، مهر ۱۱، ۱۳۸۵

آرزوي سبز من

Image and video hosting by TinyPic
آرزوي سبز من! باز از تو بنويسم؟بنويسم که جز تو اميدي براي نجات اين شب طولاني نيست؟بنويسم که چقدر بزرگي؟اي آرزوي سبز من؟هر چه مي نويسم ، باز نام تو به ميان مي آيد.باز انگار عطر تو مرا در خود غرق مي کند.مي خواهم صادقانه بگويم.دلم براي تو تنگ است.روزها آمدند و رفتند ، اما اميد وصال تو در قلبم نمرد.چقدر براي آمدنت اشک ريختم.نيامدي.و اين باران هرگز بند نيامد.اي مهربان تر از باران!اي اميد بودنم!با چقدر کلمه از خوبي تو بگويم؟ چگونه بگويم که از حضور تو سرشارم؟مي دانم مي آيي. روزي که خورشيد از مشرق شانه هايت طلوع خواهد کرد و آسمان فرود خواهد آمد تا دستان مهربان تو را ببوسد.روزي نگاهم را به قربانگاه ديدار تو مي آورم.پس به انتظار مي نشينم و از تاريکي نمي هراسم

دوشنبه، مهر ۱۰، ۱۳۸۵

جنسیت چقدر اهمیت دارد؟

به عنوان آموزگار و همینطور به عنوان آدم‌های معمولی، ما گرایش به این باور داریم که جنسیت زن و مرد آنقدر متفاوت هستند که در واقع در مقابل هم قرار گرفته‌اند. ما به جنسیت یک فرد به عنوان عامل مهمی برای درک استعدادها، توانایی‌ها و موارد مورد علاقه‌ی او نگاه می‌کنیم. ما فرض را بر این می‌گذاریم که با دانستن اینکه یک نفر دختر است یا پسر، درباره‌ی او بسیار می‌دانیم.
این نوع نگاه و فرض کردن، اشتباه است! دانستن جنسیت یک فرد، اطلاعات زیادی از نظر زیستی (بیولوژیک) درباره‌ی او به ما می‌دهد اما چیز زیادی از جنبه‌های دیگر آن فرد به ما نمی‌گوید. دانستن این که یک فرد زن است به ما نمی‌گوید که استعداد و توانایی‌ ورزشی او مانند مارتینا ناوراتیلووا (قهرمان جهانی تنیس) است یا کسی که فقط جلوی تلویزیون لَم می‌دهد و مسابقات را تماشا می‌کند. همین طور دانستن این که یک نفر مرد است درباره‌ی اینکه او از نظر استعداد ریاضی در حد اینشتین است یا اینکه اصلا از ریاضیات واهمه و ترس دارد، هیچ چیز نمی‌گوید.
جنسیت، عامل پیش‌بینی کننده‌ی خوبی برای استعداد تحصیلی، موضوعات مورد علاقه و یا حتی ویژگی‌های احساسی یک فرد نیست. همان طور که در تصویر شماره‌ی یک می‌بینیم، در واقع جنسیت، عامل بسیار غیر دقیقی برای
پیش‌بینی خصوصیات یک فرد است.

Image and video hosting by TinyPic


روابطی که پیش‌بینی ویژگی‌های شخصیتی یک فرد را ممکن می‌سازند (روابط مرتبط) از 0 (بدون هیچ ارتباطی) تا 1 (کاملا مرتبط) ادامه دارند. بعنوان نمونه، ارتباط میان تولد و مرگ 1 است یعنی ارتباط کامل ِ این دو مورد به همدیگر. به این معنی که همین که یک فرد بدنیا می‌آید می‌توان پیش‌بینی کرد که آن فرد روزی خواهد مُرد. هر چقدر رابطه‌ی دو موضوع به 1 نزدیک‌تر باشد، آن رابطه، عامل پیش‌بینی کننده‌ی بهتری برای درک خصوصیات شخصیتی ِ افراد است.
رابطه‌ی میان معدل نمرات در دبیرستان و کالج یا دانشگاه 0.6 است. این نشان‌دهنده‌ی ارتباط تقریبا بالایی است و نشان می‌دهد که اگر معدل نمرات شما در دبیرستان بالا باشد، احتمال اینکه شما در دانشگاه دارای معدل نمرات بالایی باشید، زیاد است.
رابطه‌ی میان جنسیت و میزان توانایی ِ کار با حساب و اعداد و همینطور توانایی‌های مربوط به رشته‌های شفاهی، 0.1 است. این یک رابطه‌ی با درجه‌ی بسیار پایین است. این درجه‌ی پایین ِ ارتباط، به این معنی است که اگر ما بدانیم شما زن هستید یا مرد، نمی‌توانیم بدانیم که میزان توانایی‌های شما در حساب و کار با اعداد یا دروس شفاهی بالا است یا پایین یا متوسط.
تفاوت‌ها چقدر زیاد هستند؟
حرف‌های زیادی درباره‌ی تفاوت‌های جنسیتی گفته شده و تحقیقات زیادی هم روی این موضوع انجام گرفته است. واقعیت این است که شباهت میان دختران بعنوان یک گروه ِ همسان ار یک طرف و پسران بعنوان یک گروه ِ همسان از طرف دیگر بسیار بیشتر است تا تفاوت‌های میان این دو گروه.
تفاوت‌های میان فرد فرد دختران یا فرد فرد پسران با هم، بسیار بیشتر از تفاوت میان یک دختر ِ میانگین با یک پسرِ میانگین است. با این حال ما گرایش به این داریم که این "دختر ِ میانگین" یا "پسرِ میانگین" را به فرد فرد ِ دختران یا فرد فرد پسران تعمیم بدهیم و نتیجه‌گیری‌های کلّی کنیم. توجه داشته باشیم که این "میانگین‌"‌ها می‌توانند بسیار گول‌زننده باشند. بعنوان مثال در نظر بگیرید:
میانگین درجه‌ی حرارت در اوکلاهماسیتی 60 درجه‌ی فارنهایت است. ولی این میانگین چیز زیادی درباره‌ی اینکه درجه‌ی حرارت در یک روز مشخص چقدر می‌تواند باشد، نمی‌گوید. بخصوص که درجه‌ی حرارت در این منطقه از 17- تا 113 درجه‌ی فارنهایت تغییر می‌کند.
همینطور این که طبق ارزیابی کشوری پیشرفت تحصیلی (NAEP ) در سال 1992 ، امتیاز یک «دخترمیانگین» 17 ساله 297 از 500 بوده در مقابل 301 از 500 برای «پسر میانگین» 17 ساله، چیز زیادی در باره‌ي پیشرفت فرد فرد دختران و فرد فرد پسران در ریاضیات نمی‌گوید.
هنگامی که نتایج صدها طرح تحقیقاتی در مورد توانایی‌های دختران و پسران در ریاضیات بررسی و جمع‌بندی شد، همانطور که تصویر شماره‌ی 2 نشان می‌دهد همسانی و هم‌پوشانی کاملی میان نمرات ریاضی دختران و پسران بعنوان دو گروه وجود دارد. همانطور که تصویر 2 نشان می‌دهد، برخی از دختران مانند برخی از پسران در ریاضیات بسیارقوی هستند و از طرف دیگر برخی از دختران مانند برخی از پسران در این رشته بسیار ضعیف هستند. هم‌پوشانی و شباهت‌ها میان دختران و پسران بسیاربیشتر از تفاوت‌های آنان است.

Image and video hosting by TinyPic


بطور کلی تفاوت‌های جنسیتی، کوچک‌تر از تفاوت‌های جمعیتی هستند. برای نمونه، ارزیابی کشوری(NAEP ) در سال 1992، با بررسی نتایج امتحانات رشته‌های علوم طبیعی در سال آخر دبیرستان به این نتایج رسید: از مجموع 500 امتیاز، اختلاف میان گروه پسران و دختران اینطور بوده است:48 امتیاز تفاوت میان گروه‌های نژادی (نژاد سفید در مقابل آمریکایی‌های آفریقایی‌تبار)19 امتیاز تفاوت میان نوع مدرسه (مدرسه‌ی خصوصی در مقابل مدرسه‌ی دولتی)11 امتیاز تفاوت میان جنسیت (مذکر و مونث)9 امتیاز تفاوت میان محل جغرافیایی (شمال شرقی و جنوب شرقی)
-Iافسانه‌ها و واقعیت‌ها
افسانه‌پردازی: زنان ِ "واقعی" دنبال ریاضیات نمی‌روند.افسانه‌پردازی‌های مرتبط: دخترهای‌ قشنگ و امروزی دنبال ریاضی نمی‌روند. کار حساب و اعداد مربوط به مردان است. زنان باید به دنبال رشته‌های دیگر غیر از علوم طبیعی و ریاضی باشند.
نتیجه: دختران دبیرستانی که فکر می‌کنند ریاضیات یک "کار مردانه" است، کمتر در این رشته تلاش می‌کنند و موفقیت کمتری هم پیدا می‌کنند. دختران کمتر رغبت می‌کنند که مثل پسران به دنبال رشته‌ها و شغل‌هایی بروند که با ریاضیات سر و کار دارند، مانند علوم مهندسی یا فیزیک.
راه حل‌هاهمه‌ی ما باید:از گفتن چیزهایی مثل اینکه "زنان در ریاضیات خوب نیستند" خودداری کنیم. در برابر گفته‌های دیگران، دانشجویان و بزرگ‌ترها، وقتی که در مورد توانایی‌های زنان با کلیشه‌های جنسیتی برخورد می‌کنند، اعتراض کنیم.نمونه‌های بسیاری از دختران و زنان موفق در رشته‌های ریاضی و علوم تجربی را برای دانش‌آموزان و دانشجویان، ذکر کنیم، بخصوص آنها که در عین این موفقیت باصطلاح "امروزی" هم هستند.II افسانه‌پردازی: تفاوت‌های میان دو جنس در ریاضیات بدلیل تفاوت‌های زیست‌شناختی (بیولوژیک)‌است.
افسانه‌پردازی‌های مرتبطنوعی "ژن ریاضی" وجود دارد که مربوط به جنسیت افراد است. این هورمون‌ها هستند که نقش اصلی را بازی می‌کنند.
نتیجه والدین انتظارات کمتری از دختران‌شان در درس‌های ریاضی و علوم طبیعی دارند.بعضی از آموزگاران دلیل رفتارهای تبعیض‌آمیزشان را در مورد دختران به این "ژن ریاضی" نسبت می‌دهند. بیولوژی بعنوان دلیلی برای توجیه تعداد کمتر دختران در گروه‌های درسی ریاضی و موفقیت کمتر آنها در رقابت‌ها و مسابقات به کار می‌رود.
راه حل‌ها:همه‌ی ما باید:متوجه این نکته باشیم که با اینکه دلیلی برای اثبات وجود یک "ژن ریاضی" وجود ندارد، دلایل بسیاری وجود دارد که نشان می‌دهند تمرین و کوشش، توانایی‌های دختران (و پسران) را در دروس ریاضی و علوم طبیعی افزایش می‌دهد.به دانشجویان‌ امکان این تمرین و کوشش را به میزانی که احتیاج دارند بدهیم.مطالب باصطلاح "علمی" را با دید انتقادی مطالعه کنیم و بدنبال این باشیم که چه چیزی واقعا علمی و مبتنی بر تجربه و آزمایش است و چه چیز فقط "اظهار عقیده".
-III افسانه‌پردازی:دختران از آموزگاران مونث بهتر می‌آموزند.افسانه‌پردازی‌های مرتبط:سرمشق‌ها و افراد نمونه‌ برای دانش‌جویان، باید از همان جنسیت خود آنها باشند.نتیجه:بعضی از آموزگاران زن احساس می‌کنند که همین زن‌بودن‌شان برای تشویق شاگردان‌شان کافی است و به چیز دیگری نیاز نیست. بعضی از آموزگاران مرد تصور می‌کنند که قادر نیستند برای دختران کاری بکنند و ضرورتی هم برای تلاش بیشتر نیست.برخی از بزرگ‌ترها و دانش‌جویان احساس می‌کنند که دختران از شرکت در کلاس‌هایی که توسط آموزگاران مرد تدریس می‌شوند،‌ خودداری می‌کنند.راه حل‌ها:به دیگران توضیح بدهید که:تفاوتی میان کلاسی که توسط یک آموزگار مرد یا زن تدریس می‌شود وجود ندارد. این کیفیت تدریس است که مهم است نه جنسیت آموزگار.این که آموزگاران میان دانش‌جویان‌شان با جنسیت‌های مختلف فرق می‌گذارند، هم مربوط به آموزگاران مرد می‌شود و هم آموزگاران زن. در حالیکه که آموزگاران زن و مرد می‌توانند درس را همان‌قدر خوب (یا بد) تدریس کنند، اینکه دانشجویان هیچ‌وقت زنی را که دروس ریاضی را تدریس کنند نبینند، فقط افسانه‌پردازی‌ها را تقویت می‌کند.
-IV افسانه‌پردازی: لزومی برای توجه به تاثیر جنسیت و نژاد در رابطه با تحصیل دختران در رشته‌های ریاضی و علوم طبیعی نیست.افسانه‌پردازی‌های مرتبط: اگر روشی برای دختران سفید پوست نتیجه بدهد، همان روش برای دختران آفریقایی‌تبار و لاتینی‌تبار هم نتیجه می‌دهد.اگر روشی برای پسران آفریقایی‌تبار نتیجه بدهد، همان روش برای دختران آفریقایی‌تبار هم نتیجه خواهد داد.راه حل‌ها:تحقیقات کمی درباره‌ی دختران آفریقایی‌تبار و لاتینی‌تبار و راه‌های تشویق آنها به دروس ریاضی و علوم طبیعی انجام گرفته است.این امکان وجود دارد که به دختران آفریقایی‌تبار و لاتینی‌تبار در کلاس‌ها بی‌توجهی می‌شود و آنها خودشان را نادیده شده می‌پندارند.راه حل‌ها:بخواهید که اطلاعات و آمار، در رابطه با جنسیت و نژاد تجزیه و تحلیل شود.وقتی که به نتایج تحقیق نگاه می‌کنید، هم موارد تشابه و هم موارد تفاوت را جستجو کنید.وقتی که کلاس خودتان را تجزیه و تحلیل می‌کنید، ببینید که نقش جنسیت و نژاد چیست.گاهی توجه‌تان را فقط روی آمار مربوط به دختران آفریقایی‌تبار و لاتینی‌تبار متمرکز کنید.
چرا افسانه‌پردازی‌ها برجای می‌مانند؟
علی‌رغم اثبات بی‌پایه‌گی‌شان، افسانه‌پردازی‌های مربوط به جنسیت و نژاد بر جای می‌مانند. این افسانه‌پردازی‌ها از کجا آمده‌اند و چرا ادامه‌دار هستند؟ آنچه در پایین می‌آید فقط چند تا از دلایل را بیان می‌کند:
.I تاریخ افسانه‌پردازی‌هااین یک باور عمومی است که چون مردان تولید‌کننده‌گان اصلی در اجتماع مدرن امروز هستند، پس همیشه همینطور بوده است. در واقع در دوره‌های دور تاریخی وقتی که زنان بعنوان گردآورنده‌گان غذا، تولید کننده‌گان اصلی اجتماع انسانی بودند، در اجتماعات مادرسالار، زنان دارای موقعیت بالای اجتماعی بودند، جایگاه برجسته‌ای در نظام کشاورزی داشتند و بعنوان خدایان پرستش می‌شدند. تا قرن دوم پیش از میلاد بیشتر چهره‌های مقدس در فرهنگ اروپایی جنسیت زنانه داشتند.
درباره‌ی چرایی تغییراتی که بعدا صورت گرفت تئوری‌های متفاوتی وجود دارند. برخی مانند اِ. رید تحلیل می‌کنند که با تحول مالکیت خصوصی، زنان جایگاه خودشان را در نظام تولید اجتماعی و زندگی اجتماعی و فرهنگی از دست دادند. ارزش آنها هم همراه با موقعیت اجتماعی‌شان رو به افول گذاشت. برخی دیگر مانند دوبوار اینطور تحلیل می‌کنند که تغییر در موقعیت زنان زمانی صورت گرفت که نقش برابر مردان و زنان در امر تولید مثل تثبیت شد. ناپلئون می‌گوید:"زن دارایی ماست نه ما دارایی او. چون زن است که برای ما بچه می‌آورد، ما چیزی به او نمی‌دهیم. برای همین او دارایی ما و تحت تصرف ماست، مانند میوه‌ی درخت که تحت تملک باغبان است."
در طول تاریخ برخی پژوهش‌گران همچنین از ظرفیت باروری زنان، درجه‌ی پایین عقلی زنان را نتیجه گرفته‌اند و سپس موضوع را به این طرف برگردانده‌اند که استفاده‌ از قوای عقلی، ظرفیت باروری زنان را کاهش می‌دهد. برای مثال:
"اینطور در نظر گرفته می‌شد که دانش‌جویان زن، رنگ‌پریده و زرد رو، از نظر سلامتی آسیب‌پذیر و دستخوش انحرافات بزرگ بخاطر اختلالات قاعدگی هستند." (کلارک 1873 . تجدید چاپ در 1963!)
"زنی که از مغزش استفاده می‌کند، ابتدا توانایی مادر بودنش را از دست می‌دهد و امید اندکی وجود دارد که به چیزی غیر از یک آدم عجیب و غریب از نظر اخلاقی و سلامتی تبدیل شود." (هال 1905).
"زنان، به کودکان و افراد بَدَوی بیشتر شبیه هستند تا یک مرد بالغ متمدن." (لی بون1879).
در بعضی دوره‌های تاریخی اینطور گفته شده که زنان بهتر از مردان هستند. در دوره‌های دیگری گفته شده که مردان بر زنان برتری دارند. هر دو این‌ ادعاها اشتباه هستند.
.II تاکید پژوهش بر روی تفاوت‌ها
تحقیقات علوم اجتماعی بر روی پژوهش روی تفاوت‌ها بنا شده است. از آنجا که ما بدنبال جنبه‌های مشترک جستجویی نمی‌کنیم، این جنبه‌های مشترک را پیدا نمی‌کنیم و برای همین دائماً یک تاکید مبالغه‌آمیز روی تفاوت‌های میان دختران و پسران وجود دارد.
تاکید بر تفاوت‌ها، در پایه و اساس ِ روش و تئوری پژوهش وجود دارد. در این روش‌ها تفاوت‌ها قابل اثبات هستند در حالیکه موارد تشابه چنین نیستند. مفهوم "تفاوت‌های از نظرآماری مهم" (statistically significant differences) بطور گسترده‌ای پذیرفته شده و استفاده می‌شود. مفهومی اینقدر کلی به نام "موارد مشابه از نظر آماری مهم" وجود ندارد. برای همین در یک مطالعه‌ی پژوهشی، اگر شما تفاوت‌ها را پیدا کنید، پس یک دستآوردی داشته‌اید. پیدا کردن موارد مشابه در حال حاضر یک آلترناتیو و راه حل محسوب نمی‌شود، حتی اگر داده‌های شما چیز دیگری بگویند.
وقتی که پژوهش بر روی تفاوت‌ها تمرکز می‌کند، و وقتی که تنها تفاوت‌ها هستند که گزارش می‌شوند،‌ کلیشه‌های جنسیتی تقویت می‌شوند و ادامه پیدا می‌کنند.
.III کشش و جذابیت ِ ساده‌انگاری
پیچیدگی دشوار است،‌ در حالیکه ساده کردن موضوع اینطور نیست. برای غلبه بر پیچیده‌گی، ما به ساده کردن روی می‌‌آوریم. ما گرایش به طبقه‌بندی و دسته‌بندی داریم و قضاوت‌های‌مان هم از روی همین طبقه‌بندی‌ها است.
خیلی ساده است که در دام کلیشه‌ها بیافتیم. وقتی که می‌بینیم زنی هنگام رانندگی، کاری احمقانه و غیر حرفه‌ای می‌کند می‌گوییم "راننده زن است دیگر". ولی وقتی که می‌بینیم یک زن برنده‌ی مسابقات اتوموبیل‌رانی می‌شود تعداد بسیار کمی از ما می‌گوییم: "آفرین! پس آن کلیشه‌ی زن راننده اشتباه بوده است." برای همین است که کلیشه‌ها تقویت می‌شوند ولی به ندرت مورد برخورد و چالش قرار می‌گیرند.
واقعی یا کلیشه؟
وقتی که به فردی، خصوصیاتی نسبت داده می‌شود که فقط بر اساس تعلق آن فرد به یک گروه بزرگ‌تر استوار است، این یک کلیشه است. برای نمونه: فرض بر اینکه یک آفریقایی‌تبار ِ جوان و قد بلند حتما یک بسکتبالیست است یا یک دانشجوی آسیایی حتما در ریاضیات قوی است، هر دوی اینها بر اساس کلیشه‌ها بنا شده اند.
این که یک کتاب، یک اسباب‌بازی یا یک ابزار کار بصورت "برای پسران" یا "برای دختران" توصیف یا تصویر شود، احتمالا یک کلیشه است. برای نمونه: یک سِتِ ابزار شیمی که روی جعبه‌ی آن فقط عکس پسرها قرار دارد. یک کتاب درباره‌ی دوران رشد که بصورت "برای پسران" دسته‌بندی شده لزوما کلیشه‌ای نیست، هرچند که ممکن است برداشت‌های کلیشه‌ای در آن مطرح شده باشند.
References and Sources of Other Information:Clark, E. H. (1873). Sex in Education or Fair Chance for Girls. Boston: James R.Osgood. (Reprinted Arno Press, 1972).DeBeauvoir, S. (1964). The Second Sex. New York: Bantom Books.Hall, G. S. (1905). Adolescence. Vol. 20. New York: D.D. Appleton.Gould, S. (1981). The Mismeasure of Man. New York: W.W. Norton.Mullis, I.V.S., J.A. Dossey, E.H. Owen and G.W. Phillips (1993). NAEP 1992 MathematicsReport Card for the Nation and the States. Washington, DC: Office ofEducational Research and Improvement, U.S. Department of Education.Reed, E. (1975). Women’s Evolution. New York: Pathfinder Press.
پاتریشیا کمپل Ph.D و جنیفر ستورو

نگاهی بر کلیشه های جنسیتی در کتب درسی

من یک زنم و در کتاب های درسی فرزندانم حضور دارم. کمرنگ و تغییر فرم یافته. کمرنگ به اندازه یک موجود رسیدگی کننده به کارهای خانه. بدون نقشی در اجتماع. بدون همسری شریک در گرفتاری ها. با فاصله ای عمیق از او. او بیرون از خانه. من داخل خانه. او پشت فرمان ماشین، من کنارش با بچه ای در بغل. بدون آرزو و بلند پروازی. بدون تلاش برای طی کردن درجات شغلی و تحصیلی. این آن زنی است که من هر روز در کتاب های فرزندانم مجبور به آموزش و تمرینش با آنها هستم. همسرم هم مجبور به تمرین همین زن با فرزندانمان است.تا نمره ای درخشان نصب سینه کارنامه هایشان شود. آیا روزی خواهد آمد که دخترم تصویری واقعی و انسانی از خود را در کتاب های فرزندانش ببیند؟

تلاش هایی متفاوت برای دگرگونی
چندی پیش وزیر آموزش و پرورش، محمود فرشیدی از تهیه سیاست های ملی تدوین کتب درسی خبر داد. این در حالی بود که پیش از آن نیز خبرهایی مبنی بر ضرورت بازبینی این کتب منتشر می شدند. محمود احمدی نژاد، رییس جمهور، یکی از کسانی بود که در ديدار اعضاي كميسيون آموزش و تحقيقات مجلس شوراي اسلامي بر بازنگری در تالیف و تدوین کتب درسی تاکید کرد. پیش از آن نیز برخی از علما از سال گذشته سیاست های حاکم بر کتب درسی را به نقد کشیدند.
اما این تمام ماجرا نیست. جدا از اعتراض های دولتی و مذهبی به محتوای کتب درسی که به نظر می رسد سیاست آن دو در پیگیری تغییرات همسو است، سالها می شود که فعالان حوزه زنان به وجود پر قدرت کلیشه های جنسیتی در کتاب های درسی تاخته اند و لزوم تغییرنگرش حاکم بر این کتب را برای نیل به جامعه ای برابر میان زنان و مردان به انحنای مختلف به بحث گذاشته اند.

کلیشه چیست؟ کلیشه جنسیتی کدام است؟
شاید یکی از نزدیک ترین مفاهیم به کلیشه، پیشداوری باشد. پیشداوری یعنی باور و عقیده ای پیش ساخته که تحمیلی از محیط، زمانه و آموزش و پرورش است. و کلیشه تصویر ذهنی یکنواخت و قالب بندی شده ای است که برای اعضای یک گروه مشترک و از تشخیص خصوصیات فردی عاجز است. کلیشه ها در برگیرنده تصاویر، نگرش ها، احساس ها یا اعمال هستند.
کلیشه های جنسیتی به خوارشمردن زنان و دختربچه ها و به بزرگ داشتن مردها و پسربچه ها می پردازند. ارزش یافتن گروه دوم توسط این کلیشه ها تنها از راه ارزش باختن گروه نخست ممکن است. ذهن انسان با کلیشه سازی به عملی دوگانه دست می زند. از یکسو خصوصیات و توانایی هایی را به زنان نسبت می دهد که در مردان نشانی از آن نیست و از سوی دیگر مردان را از ویژگی ها و توانایی هایی بهره مند می سازد که زنان از آن محرومند.
در تقسیم بندی مبتنی بر کلیشه های جنسیتی دو کفه ترازو یکسان نیست. بر این اساس مردان بسیار بیش از زنان از ارزش های مثبت مثل شجاعت، هوش، اعتماد به نفس، شایستگی شغلی، خطرپذیری، ماجرا جویی و ... بهره مندند و زنان به صورت افرادی بی بهره از این صفات "مردانه"، برخوردار از صفاتی "زنانه" ترسیم می شوند. صفات "زنانه" ای که گویا مردان فاقد آن هستند مانند توانایی تربیت کودک.
066585sbf.jpg

کلیشه های جنسیتی از تولیدات جامعه نابرابرند و خود نیز از طریق طبیعی جلوه دادن تبعیضات، مقوم آن عمل می کنند. این کلیشه ها در همه جهان از طریق خرده نظام های خانواده، مدرسه، جمع های بچه های هم سن و همجنس، بازار کار، احزاب سیاسی، رسانه های گروهی و ... منتقل می شوند.

کلیشه های جنسیتی در کتب درسی
کلیشه جنسیتی در کتب درسی که خود به عنوان بخشی از نابرابری های جنسیتی در نظام آموزشی بررسی می شود جزئی وابسته به نابرابری در دیگر نهاد های اجتماعی است. دیگر نهاد هایی که کلیشه های جنسیتی در آنها متولد می شوند و به حیات خود ادامه می دهند. بنابراین این کلیشه ها نه به طور مستقل از کتب درسی سر برآورده اند و نه در نهایت به طور مستقل و صرفا در کتب درسی می توانند جان بدهند. اما تلاش در راه زدودن کتب درسی از نشانه های قشربندی کردن جهان بین مردان فرادست و زنان فرودست راهی است بنیانی و لازم در مسیر زدودن جامعه از این کلیشه ها.
کلیشه های جنسیتی در کتب درسی به اشکال مختلف یافت می شوند. در تصاویر، تعداد تصاویر زنان نسبت به مردان و محتوای تصاویر زنان و مردان قابل بررسی است. در متون درسی نیز محتوای این متون و همچنین دستور زبان و ادبیات به کار گرفته شده در آنها مشخصی کننده میزان وجود کلیشه های جنسیتی است.
تعداد تصاویر اندک زنان نسبت به تعداد تصاویر مردان، تعداد فراوان تصاویری که در آنها زنان در خانه حضور دارند و در مقابل تعداد فراوان تصاویر مردان در مسند مشاغل مختلف، تصاویری از زنان که اگر آنها را در شغلی به نمایش می گذارند آن مشاغل بسیار محدود و به صورت عرفی جایگاه زن محسوب می شوند مانند تصاویر آموزگاران زن و نه زنی برای مثال مغازه دار، تصاویری که اگر در آنها مرد و زن هر دو در خانه هستند زن مشغول رسیدگی به امور خانه و مرد مشغول اموری مانند روزنامه خواندن و ... است، را می توان از محدوده ی نمود کلیشه های جنسیتی در تصاویر محسوب کرد.
بررسی تاریخ به صورت امری صرفا مردانه و نپرداختن به زنان تاریخ ساز، خالی بودن متون دروس مذهبی از روایات و اتفاقات پیرامون زنان دین، تاکید بر تک شکلی بودن خانواده و ریاست مرد بر این نهاد و نادیده گرفتن زنان سرپرست خانوار، هویت بخشی به زن صرفا در چهارچوب خانواده و صرفا در نقش مادر و خواهر و دختر و نه زن مجرد مستقل، نیز از موارد کلیشه بندی جنسیتی در متون درسی است.
استفاده از کنایه ها و واژگان یا مثالهایی که توسط آنها زنان در موقعیت فرودستی نسبت به مردان قرار می گیرند نیز از نمونه های کلیشه های جنسیتی در نوع ادبیات متون درسی است. مثلا وقتی از تقسیم وظایف در خانواده صحبت می شود مثالش را از خانواده ای می آورند که زن به کارهای داخل خانه می پردازد و مرد در خارج از خانه مشغول است. این اگر نمونه ای واقعی از یک گروه باشد اما نمونه ی تمام اشکال خانواده ها نیست و آوردن این مثال یک کلیشه جنسیتی است در کتب درسی . به جای این مثال می توان به مواردی اشاره کرد که زنان نیز بیرون از خانه کار یا تحصیل می کنند.
جدا از این وقتی حرفی از زنان مشغول به کاری در بیرون از منزل می شود نیز آن را به طور مستثنی بیان کردن نشانه ی وجود کلیشه ی جنسیتی است. مثلا گفته شود که «باید همه دست در دست هم به کارهای خانه بپردازیم» و توضیح دهد که «درست نیست که مادر در حال غذا پختن باشد درصورتی که پدر خواب است و بچه ها در حال بازی کردنند. چون مادر خیلی زود خسته و فرسوده می شود. بخصوص در خانواده هایی که مادر بیرون از خانه هم کار کند.» در اینجا هم با معرفی مادر شاغل به عنوان یک نمونه ی استثنایی و هم با نشان دادن انجام کار خانه به عنوان کمکی به زن و نه به عنوان وظیفه ی اشتراکی مرد از کلیشه های جنسیتی است که توسط نوع ادبیات به کار گرفته شده در متون درسی القا می شود.
کلیشه های جنسیتی موجود در کتب درسی به دو صورت وارد عمل می شود. یکی به صورت انکار واقعیت موجود و تنوع موقعیت و دیگری به صورت اکتفا به نمایش وضع موجود. اولی تبعیض جنسیتی ای آشکار است و دیگری تبعیض جنسیتی پنهان.
مثلا وقتی با وجود پذیرفته شدن حدودا 63 درصدی دختران در رشته های مختلف دانشگاه اعم از رشته های فنی و وجود زنان در مشاغل مختلف مثل پزشکی یا تجارت و ... باز هم زنان را صرفا به عنوان خانه دار و مادر معرفی می کنند این یک تبعیض جنسیتی آشکار و از کلیشه های جنسیتی مبتنی بر انکار واقعیت موجود است.
همچنین برای مثال نمایش ندادن زنان در مدیریت های ارشد سیاسی به عنوان یک نمونه واقعی از جامعه ای که در آن زنان به مدیریت های ارشد سیاسی به علل مختلف دست نیافته اند یک تبعیض جنسیتی پنهان و از کلیشه های مبتنی بر اکتفا به نمایش وضع موجود است. در صورتی که نظام آموزش و پرورش همانطور که از نامش پیدا است وظیفه گشودن راه های تغییر آینده را از طریق تربیت کودکان به عهده دارد. نه اینکه تنها به جامعه پذیر کردن دانش آموزان بپردازد بی توجه به درصد سلامت و عدالت موجود در جامعه.
شکستن کلیشه های جنسیتی صرفا محدود به کلیشه های "زنانه" نمی شود. نمایش مردان شاعر، حساس و پرورش دهنده کودک نیز قسمتی از این فرایند است.

کلیشه های جنسیتی موجود در کتاب های دبستانی ایران
نتایج تحقیقی که توسط یونسکو در سال 1981 در 7 کشور دنیا، چین، فرانسه، کویت، نروژ، پرو، اوکراین، زامبیا، انجام شد و همچنین مطالعات مختلفی که در ایالت های مختلف آمریکا و کشورهای عربی صورت گرفت نشان می دهد که وجود کلیشه های جنسیتی در کتب درسی مربوط به کشوری مخصوص با ویژگی های تاریخی، مذهبی، جغرافیایی خاص نیست. بلکه همانطور که تبعیض جنسیتی امری است جهانی و به نسبت تلاش فعالان این حوزه در طول زمان در ترکیب با ویژگی های مختلف کشورشان، کاهش یافته یا به قوت خود باقی مانده است، کلیشه های جنسیتی در کتب درسی مدارس نیز به رغم کم و زیاد بودنشان در کشورهای مختلف، همچنان در همه کشورها وجود دارند.
پژوهشی که در دهه گذشته بر تصاویر کتاب های درسی دوره ابتدایی توسط سعید صداقت و زهرا زاهد انجام شد نمایانگر حضور پررنگ کلیشه های جنسیتی در این کتاب ها بود. به طوری که هر چند بی رمق اما یکی از برنامه های دولت در دو دوره قبل از دولت نهم به نحوی کاهش این کلیشه ها در این کتب بود.
در این تحقیق نشان داده شده است که در در مقابل 88 درصد تصاویر مردان در محیط کار، 22 درصد تصاویر زنان در پنج پایه ابتدایی و در کتب اجتماعی، دینی، فارسی، علوم و ریاضی دیده می شود.
در این کتاب ها همچنین سهمی 55 درصدی از تصاویر مربوط به حضور زنان در خانه است در مقابل مردان که حضورشان در خانه به 45 درصد موارد محدود گشته است. و این در حالی است که تفاوت به نسبت اندک میان 55% و 45% نه از روی رعایت برابری بین زن و مرد به صورتی ناقص که به علت کم بودن تصاویر کلی زنان نسبت به مردان است.

منابع:
خبرگزاری ایسنا
پایگاه اطلاع رسانی رسا
پیکار با تبعیض جنسی، تالیف آندره میشل، ترجمه محمد جعفر پوینده، نشر چشمه
نشریه فرزانه،شماره 5، زمستان 73 و بهار 74 ، نقش های جنسیتی در تصاویر کتاب های درسی دوره ابتدایی

اینجوری من هم می شوم وبلاگ نویس !

من مریم ناهیدی متولد سال 1976 و یا همان 1355 خودمان در محله آجودانیه تهران !هستم بعد اینکه بدنیا آمدم همینجوری بزرگ شدم تا هفت سالم شد ، جنگ بود و خانواده من هم از اون مرفهین بی درد بودند و بعد از ترس اینکه مبادا نسل خانواده در جنگ منقرض بشود منرا فرستادند اروپا من در بلژیک بزرگ شدم درس خواندم درس خواندم دانشگاه رفتم و برای خودم شدم خانم دکتر مریم ناهیدی ! ، حقوق خوانده ام و با اینکه از خانواده ای بی درد هستم اما چشم دارم و می بینم ، حس دارم ولمس می کنم ، درک دارم و می فهمم ، ایرانی ام و کشورم را دوست دارم از اینکه در سرزمین مادری ام هموطنانم زیر شلاق دیکتاتوری هستند رنج می برم ، از اینکه هم جنسان من بخاطر زن بودن باید محدود بشوند باید با نگاه جنس دوم بودن سنجیده بشوند بیزارم و اینچنین است که من درد دارم ، درد استبداد ، درد دیکتاتوری ، درد جنس ، درد حصار ، من الان در دانشگاه کالیفرنیا استاد یار هستم ، من همنجنسگرا هستم ، دبیرکل فدراسیون ایرانیان لزبین هستم و دلم می خواهد اینجا حیات خلوت من باشد و هر وقت دلم خواست و دلم گرفت بیایم اینجا درد دل کنم ، حرف بزنم ، بخندم و یا گریه کنم ، داد بزنم ویا شاید فحش بدم ، عاشق بشوم و از حال و هوای عاشقی بگویم ، دلم می خواد اینجا هیچ محدودیتی نداشته باشم و هر چی دل تنگم می خواد بگم . راستی از فرشاد دوست عزیزم که این حیات خلوت را برای من درست کرد و آب و جاروش کرده تا من هم بالاخره بشوم بلاگر هم متشکرم .